زیبا محمدی هنرمند زیبای آزربایجان
زیبا محمدی صدای زیبایی است که کمتر کسی در منطقهای که او در آن زندگی میکند آن صدا را نشنیده و از آن لذت نبرده باشد.
ما در مرکز زنان ترک اطلاعات جسته گریختهای در مورد او از آنجا و اینجا به دست آوردیم که در اینجا به اطلاع علاقه مندان به هنر و هنرمندان قرار میدهیم:
زیبا محمدی ،در تاریخ ۱۳۷۰/۱۱/۱۰ در خانواده پرجمعیت و مذهبی در مشکین شهر اردبیل به دنیا آمد و فرزند آخر خانواده بود.ریشه اش برمیگردد به یکی از روستاهای مشکین شهر به اسم جبدرق. و البته مادربزرگ پدری اش ام مهاجر شوروی بودند.پدرش کارمند آموزش و پرورش و رزمنده ی جنگ و وطن پرست بودند که به علت علاقه مدتی در رشته ی فقه و الهیات هم مشغول به تحصیل بودند و صاحب صدایی زیبا.
در تاریخ ۱۳۹۴/۱۲/۶ با همسرش که همسن هم بودن ازدواج کردن. همسرش تکنسین فوریت پزشکی هستن و آخرین فرزند یک خانواده پرجمعیت مذهبی و ساده. از سالهایی که همسرش اورا میشناخت، زیبا به فعالیت های هنری مشغول بود و همسرش با فعالیت های او مخالف نبود. زیبا بخاطر عشق به هنر و موسیقی و منش استقلال طلبی اش از همسر خود درخواست کرد که کتبا در سند ازدواج هم کتبا پذیرای فعالیت های همسرش شود و مانع نشود. و همسرشان هم بخاطر علاقه به ایشان با کمال میل پذیرا شدند و امضا کردند.زیبا از بچگی عاشق موسیقی و ریتم بود و به نوعی در رگ و خونش بود.حوالی سه چهار سالگی در مراسم های عروسی، زنان قاوال به دست زیبا میدادند و او با آواز خوانی مینواخت و همه تحسینش میکردند و میرقصیدند.
زیبا تعریف میکرد :
اون زمان ها همیشه تو خونمون هیئت عزاداری برگزار میشد و من منتظر میموندم تا عزاداران برن و برای اندک میهمانان خودی با باند و میکروفون مداح شروع میکردم به خواندن. و همه با جون و دل گوش میدادن و لذت میبردن.
خیلی عاشق موسیقی سنتی آذربایجانی و ترکی بودم انگار که هویتم از همون اول چفت شده بود تو وجودم.
در دوران مدرسه همیشه قاری قرآن و برگزار کننده ی برنامه های فرهنگی و هنری بود و عاشق مسئولیت گردن گرفتن بود. و کلی جایزه و لوح تشویق بخاطر کارهاش میگرفت.
بعد از پایان مدرسه اقدام به کنکور هنر کرد اما با مخالفت هایی روبرو شد . اتفاقا قبول شد و نرفت. اسرار به رفتن و شکستن تابوها هم نکرد. و ناچارا در شهر خود در رشته ی حسابداری که هیچ علاقه ای نداشت و در نظرش یک رشته ی سرد و خشک بود تحصیل کرد و بعد از چهارسال پایان داد.
زیبا بخاطر بعضی محدودیت ها و بچه کوچک فرض شدن از طرف خانواده تصمیم گرفت که مستقل شود تا بتواند ثابت کند که می توان برای علایق خود بدون نیاز به حمایت کسی قدم برداشت.
از ۱۹ سالگی بخاطر تامین هزینه ی کلاس های هنری و موسیقی اش در زمینه ی آرایشگری شروع به کار کرد و به حدی ارتقا یافت که از بنام های شهرش شد.
و خودش حامی خودش شد و موسیقی را استارت زد…
زیبا تعریف میکرد:
با اولین درآمد سالنم یه گیتار خریدم برای خودم و تو خونه گفتم که میخوام برم گیتار یاد بگیرم .فعلا نمیتونستم خوندن رو مطرح کنم چون شهرمون خیلی کوچیک بود و خانوادم همیشه میترسیدن که بدنام بشم هرچند من مطمعن بودم که نمیشم.
دیگه مستقل شده بودم و وقتش بود که دیدگاه اطرافیانم رو یکم تغییر بدم.
من همیشه ارتباط خیلی مثبتی با دوستام و اطرافیانم داشتم و همین ها بهم حس ارزشمند بودن بهم میداد.
خلاصه گیتارمو برداشتمو استارت کلاس رو زدم. جلسه ی چندمم بود،داشتم با استاد کار میکردم دیدم از کلاس بغلی صدای پیانو برام داره دلبری میکنه. دوست داشتم همون لحظه در اتاق رو باز کنم و شروع کنم به خوندن. ولی به زور خودمو نگه داشتمو منتظر موندم کلاس تموم شه و رفتم پیش استاد پیانو که اقای بهروز برزگر فارغ التحصیل کنسرواتوار باکو آذربایجان بودن و بسیار عالی پیانو مینواختن
من خوندم و ایشون به قدری خوششون اومد که از من خواستن تو یکی از اجراهای رسمی شون به اسم گروه رویال همخوانی کنم.
ولی بعد از یکی دوسال بخاطر شهر کوچیک و تنگ نظران همیشه حاضری که داشتیم استاد دیگه مشکین شهر نیومدن. همون حوالی ازدواج کرد.
در تبریز آموزشگاه استاد ناصر عطاپور منتخب مسابقات موغام رو پیدا کرد و مدتی با ایشان موغام کار کردند.
ولی مدتی بعد بخاطر سختی رفت و آمد ها و هزینه های بالا برای خانواده ی کوچک و نوپایش نتوانست ادامه بدهد و ترجیح داد تا کار کند چون او و همسرش هر دو روی پای خودشان بودن و از صفر شروع کرده بودن. و همسرش هم کارمند نوپا با حقوق کمی پایین بود وباید زیبا هم همکاری میکرد و کمک خرج خانه میشد.
همین تلاش ها و هدف ها دلیل این بود که بعد از هفت سال زندگی مشترک هنوز به بچه دار شدن تصمیم نگیرند.
در طول این مدت زیبا راکد نماند و در کلاس های ریتم نوازی (ناغاره) هم شرکت میکرد و گروه نوازی میکرد.
زیبا و چند نفر از دوستان هنری با استعدادش، با امکانات خیلی کم یک گروه موسیقی تلفیقی (عاشق) به اسم دالغین تشکیل دادند که اسمش را از گروه دالغا به سرپرستی استاد چنگیز مهدی پور برداشته بودند. به این منظور که قطره ای از امواج گروه استاد مهدی پور هستند.
در این راه خیلی سختی ها کشیدند تا بتوانند سر صحنه ی اجرا بروند.
در اولین اجرای گروه دالغین در تالار اندیشه مشکین شهر . اشتباهی بجای میکروفون زیبا میکروفون همخوان مرد رو قطع کردن و در ادامه اجرا و به طور اتفاق زیبا تک خوانی کرد و سپس به زود میکروفون زیبا قطع شد. همه چی اتفاقی شد و مدیریت آن صحنه دور از کنترل .
زیبا تعریف میکرد:
“یه لحظه احساس سرخورد شدن کردم چون نگاه همه ی تماشاچیان به من بود و کلی میهمان که از شهرهای دیگه بخاطر اجرای چند دقیقه ای گروه ما اومده بودن.همه منتظر واکنش من بودند. همون لحظه با خشم و ناراحتی به همسرم نگاه کردم و گویی به دنبال تایید برای بیرون اومدن از صحنه بودم و با یک اشاره ی چشم وسط اجرا صحنه رو ترک کردم. همچنان که با گریه پله هارو پایین میومدم همه ی دوستانم و حتی اونایی که برای بقیه ی اعضا گل آورده بودن بغل من رو پر کردن از گل.خود رئیس ارشاد هم بسیار ناراحت از حال من شدن.
کاملا مایوس بودم که گروهمون در جشنواره ی موسیقی اردبیل انتخاب و دعوت شد و دوباره امید در دلم زنده شد”.
دقیقا در بهمن سال ۹۷ گروه دالغین منتخب جشنواره شد و به قدری مورد پسند واقع شد که همهمه اش بین ژوری های جشنواره و کل تماشاچیان پیچید و مجدادا درخواست اجرا از این گروه کردند و بچه ها از خوشحالی با اعتماد بنفس مینواختند و اجرا میکردند.
چندی بعد گروه دالغین به جشنواره نواحی استان کرمان راه پیدا کرد . به قدری برق امید در دلشان میدرخشید که برای اجرای های بعد خودشان را در مکان های جغرافیایی بزرگتر می دیدند و هر روز و هر روز تمرین میکردند. تا اینکه در دقیقه نود نوازنده خانم ها حذف شدن و بقیه ی همگروهی ها بدون خانمها به اجرا رفتند و دوباره منتخب جشنواره شدند .همان زمان زیبا دوباره مایوس و ناامید دوباره از موسیقی کنار کشید.
یه روز صاحب یکی از کانالهای تلوزیونی آذربایجان (کانال dunya tv) باهاش تماس گرفت و گفت که بخاطر صداش میخواد اسپانسرش بشه و قرارداد کاری ببندن.
بعد از کلی صحبت راضی کرد که زیبا بره و شرایط کار رو ببینه.
ولی زیبا به علت مغایرت فرهنگی و قانونی امتناع کرد و پذیرا نشد و برگشت. چون ترجیح میداد در چهارچوب قانون کشور خودش بتونه فعالیت کنه و در کنار همسرش بی حاشیه زندگی کنه.
زیبا با اینکه انتخاب خودش بود که همکاری نکنه ولی از طرفی هم حس میکرد که شانس شو از دست داده و همین حس بد تا حدی روش اثر گذاشته بود که یکی دو سال فقط تو تخت دراز میکشید. سالن آرایشگری رو هم جمع کرد چون دیگه انرژی و انگیزه نداشت. مایوس بود و حس میکرد همه ی راه ها برویش بسته بود.تا اینکه دوستانش کمک کردن که دوباره خودش رو دوست داشته باشه دوباره بلند شه.
از دوستان مشوق موزیسینش هم آقای امین افسر که تنظیم کننده ی صدا بودن و صدرا شاهمرادی که در یادگیری پیانو کمکش میکرد بی تاثیر نبودند. الان دیگه زیبا بهتر شده و هر روز برای بهبود وضعیت روحی تلاش میکنه. چون او یک زن هست و میدونه اگه قوی نباشه میبازه…میخواد تا جایی که میتونه به فعالیتش ادامه بده ولی نه تا حدی که با باورها و عرف جامعش مغایر باشه. حداقل تا زمانی که پذیرفته بشه.
ما به کارهای زیبا با ذوق و شوق گوش میدهیم و برایش آرزوی موفقیت های بیشتر داریم.