همسر الناز نبیئی: جمهوری اسلامی هر تکهاش فساد است و وقاحت و تباهی
همزمان با سالگرد شلیک موشکهای سپاه پاسداران به پرواز ۷۵۲، جواد سلیمانی، همسر الناز نبیئی که از مسافران این هواپیما بود، در مصاحبه با رادیو فردا میگوید که همچنان منتظر بازگشت اوست:
«شاید ما در مرحله انکار باشیم. من با اینکه خانه جدید هم رفتهام، وسایل الناز را باز کردهام. کفشهایش جلوی در است، لباسهایش آویزان است و دروغ میگویم اگر بگویم صددرصد این قضیه را پذیرفتهام. شاید کورسوی امید داشته باشم که یکی از همین روزها برگردد پیام بدهد که جواد، من فرودگاهم، بیا دنبالم. یا درِ خانه را بزند با چمدانهایش بیاید. هنوز چنین امیدی دارم و فکر میکنم خیلی از خانوادهها چنین امیدی داشته باشند. ولی واقعبینانه بخواهیم نگاه کنیم، دیگر چیزی نمیتواند آنها را برگرداند.»
در پرواز ۷۵۲ هواپیمایی اوکراین که روز ۱۸ دی با شلیک دو موشک سپاه پاسداران سرنگون شد، ۱۷۶ نفر کشته شدند که ۱۴۶ نفر از آنها ایرانی بودند. البته کودک ۷ ماههای هم در میان قربانیان بود که پیش از به دنیا آمدن در رحم مادرش جان باخت.
الناز نبیئی، دانشجوی دکترای دانشگاه آلبرتا کانادا، یکی از مسافران بود که همسرش، جواد سلیمانی، «جنازه سوخته و پاره پارهشدهٔ» او را در پزشکی قانونی شناسایی کرد و به اتفاق پدر و مادر الناز، او را در زنجان به خاک سپرد.
او از حذف و غارت «سیستماتیک» میگوید: «وسایل قیمتی را در محل سقوط پرواز در شاهدشهر و در فرودگاه غارت کردند و قبل از اینکه تحقیقاتی انجام شود، بولدوزر انداختند. موبایلهای جانباختگان تحویل داده نشد. آنها هم که تحویل داده شده، خرد و خاکشیر هستند. تبلت خدمه پرواز تحویل داده نشد. اینها برای تحقیقات خیلی میتوانست کمک کند. برای پاک کردن جنایت خودشان اینها را تحویل ندادهاند.
۸۴ ساک هم که در فرودگاه بار زده نشده بود غارت شد. آنها دیگر دست مأموران فرودگاه بود. محل سقوط، مردم محلی غارت کردند. قاضی شهریاری سرپرست دادسرای جنایی به من گفت که کنار تابوت یکسری از وسایل همسرتان هست. رفتم تحویل بگیر،م چیزی به من ندادند و در پزشکی قانونی کهریزک، کسی که آنجا مشغول کار است، حلقه ازدواج را از دست همسر من کشیده و تحویل نداد. این اوج فساد و تباهی جمهوری اسلامی را نشان میدهد.»
مسئولان جمهوری اسلامی سه روز نخست بعد از ساقط کردن هواپیما با کتمان حقیقت، علت را سانحه هوایی ذکر میکردند اما پس از فشارهای بینالمللی، فرمانده هوافضای سپاه عنوان کرد که هدف قرار دادن این هواپیما «سهوی» بوده و پدافند سپاه پاسداران آن را با یک موشک کروز «اشتباه» گرفته است.
جواد سلیمانی، همسر الناز نبیئی، میگوید که در یک سال گذشته هیچ نکته مثبتی را در عملکرد جمهوری اسلامی ندیده است: «من بهشخصه هیچ انتظاری از جمهوری اسلامی نداشتم. ما خانوادهها گزارشی از ایران قبول نمیکنیم چون قاتل نمیتواند گزارش بدهد. وقتی موارد مختلف دیگری را که جمهوری اسلامی جنایتی انجام داده بررسی میکردیم، انتظار میرفت چنین رفتاری از آنها ببینیم.
طبیعتا عملکرد جمهوری اسلامی و دروغ گفتنهایشان و انکارشان خانوادهها را آزار میدهد. چون چیزی که میتواند خانوادهها را آرام کند فهمیدن حقیقت است. یعنی اینکه بدانند دقیقاً آن شب چه اتفاقی افتاد و بعد از حقیقت هم، برقراری عدالت است. جمهوری اسلامی از همان بدو مشخص بود که اجازه این کار را نمیدهد، به خاطر اینکه این جنایت را سپاه پاسداران انجام داده و در سطح بالای سپاه پاسداران بوده. اینطور نیست که یک مدیر میانی یا پایین بتواند یک سامانه پدافندی را نزدیک فرودگاه بگذارد.»
به گفته او «چون سپاه پاسداران در این قضیه دخیل بوده، مشخص بود که علی خامنهای به عنوان فرمانده کل قوا اجازه نمیدهد در سطح بالا کسی مورد بازخواست قرار بگیرد، کما اینکه حاجیزاده [فرمانده هوافضای سپاه پاسداران] را سعی کردند در صدا و سیما به عنوان یک قهرمان ملی معرفی کنند.»
جواد سلیمانی میگوید: «ما همه آرزو میکردیم نقص فنی باشد و وقتی که مشخص شد موشک سپاه پاسداران بود، واقعاً یک بار دیگر هواپیما را زدند و داغش برای ما بیشتر شد. در آن دو سه روز (نخست) از حاجیزاده تا علی خامنهای در جریان بودند که موشک زده شده. علی خامنهای در حسینیه مشغول سخنرانی شاد از تحقق انتقام سختشان بود و حاجیزاده در کنفرانس برای تشریح عملیات حمله به پایگاه آمریکایی، شاد و خندان بود.
دولت هم در تعامل کامل با سپاه سعی کرد این جنایت را مخفی کند. وقتی مدیرکل بررسی سوانح و برج مراقبت که زیرمجموعههای وزارت راه و دولت هستند خبر داشتند، یعنی دولت و سپاه در تعامل کامل با هم بودند و خانوادهها اینها را در کنار هم میبینند و فرقی قائل نیستند. فقط سعی کردند که دو سه روز به تأخیر بیندازند که به نوعی مردم را در حالت انتظار قرار دهند و یک مقدار خشم مردم فروکش کند و بتوانند شرایط را کنترل کنند.»
بعد از فاجعه ساقط کردن هواپیما، بسیاری از خانوادههای جانباختگان تحت فشار قرار گرفتند که اعضای از دست رفته خانواده خود را شهید اعلام کنند و در بسیاری از موارد، ماموران امنیتی در خاکسپاری آنها حضور داشتند: «پیکرها که تحویل داده شد، به صورت سیستماتیک سعی کردند بسیاری از مراسمها را مصادره کنند که کردند. سعی کردند بسیاری از جانباختهها را در آن حال و هوایی که خانوادهها حالشان دست خودشان نبود در قطعه شهدا دفن کنند که کردند و بعد از همه اینها هم بازداشت و احضار و تهدید کماکان ادامه دارد. یعنی واقعاً من هیچ نکته مثبتی را در عملکرد جمهوری اسلامی نمیبینم که بگویم اینجا درست عمل کرده. شما هر تکهاش را نگاه میکنید، فساد است و تباهی و وقاحت و بیکفایتی.
برای خود ما از بنیاد شهید و سپاه میآمدند و بعد گفتند که امامجمعه زنجان میخواهد نماز بخواند. ابتدا مخالفت کردیم اما یک سری خبرها میآمد که یک سری پیکرها دفن نشده مثل مرحوم مجتبی عباسپور در خوزستان که با نحوه دفن مخالفت کرده بودند و جنازه روی زمین مانده بود. اولویت ما دفن فوری بود و تصمیم بر این شد که صرفاً بچسبیم به تابوت تا پیکر دفن شود، اما چیزی که دیدیم یک مصادره همهجانبه بود. مثل نظامیانی که کشته میشوند خواستند مراسم بگیرند. فشار آوردند در قطعه شهدا دفن کنند. بالاخره خانواده مقاومت کردند و ما در قطعه خانوادگی دفن کردیم.»
جواد سلیمانی بعد از اعتراض به مصادره مراسم خاکسپاری همسرش توسط جمهوری اسلامی در اینستاگرام شخصی خود، تحت فشار و مورد تهدید قرار گرفت: «فرمانده سپاه زنجان و نماینده علی خامنهای در زنجان، خودشان را به عنوان صاحب عزا نشان میدادند و آنجا خوشحالم حرفی را که توی دلم بود به امام جمعه زدم. اگر نمیزدم، واقعاً دق میکردم. گفتم خیلی وقیح هستید که نمیگذارید مراسم خودمان را برگزار کنیم. از یزید هم وقیحتر هستید.
روز بعد یک شماره ناشناسی زنگ زد، ده صبح بود و گفت که از وزارت اطلاعات هستند که من بروم دفترشان یک سری توضیحات بدهم. بدون خداحافظی با خانواده به سمت تهران رفتم. در این فاصله از زنجان خیلی پیام میدادند که فلانجا رفتند؟ گفتند این هشدار است. این چه صحبتی بود با امام جمعه کرده. این چه پست اینستاگرامی گذاشته. از منزل پدر و مادرم زنگ زدند که شماره ناشناسی زنگ زده و سراغ تو را گرفته. اتفاقی هم نمیافتاد، صرفاً احتمالاً میخواستند یک تعهدی بگیرند. ولی من آدمی نبودم که بروم تعهد بدهم. شنبه بود که احضار شدم و زنگ زدند. یکشنبه از ایران خارج شدم.»
او اما دیگر نتوانست در خانه مشترکش با الناز زندگی کند: «خیلی خاطره داشتیم و خانه عجیبی بود. من سه چهار روز در آن خانه میماندم و کلی خاطرات زنده میشد و حالم به گونهای بد میشد که دوستانم میآمدند مرا میبردند خانهشان. سه چهار روز خانه دوستانم بودم، دوباره دلتنگ آن خانه میشدم و این سیکل ادامه داشت. با تراپیستام صحبت کردم گفتند شاید دیگر صلاح نباشد در آن خانه باشی. اما حقیقت این است که من از اکتبر که به خانه جدید آمدم، فکر میکردم و بقیه هم فکر میکردند حالم بهتر شود ولی واقعا تغییر نکرد، چون چیزی تغییر نکرده. چون هیچ کسی بابت این جنایت چیز جدیدی نگفته. هیچ کسی مجازات نشده و آزار و اذیت جمهوری اسلامی هم بهنحوی ادامه دارد.
اخیراً نزدیک سالگرد از طرف سپاه که خودش جنایت کرده یا بنیاد شهید میروند درِ خانهها در میزنند و زنگ میزنند. خانوادهها را تحت فشار میگذارند یا بعضاً فرمهایی را که یکجوری اعلام رضایت برای دریافت غرامت است میگویند امضا کنید. خانوادهها اما هوشیار هستند و جواب نمیدهند. چیزی تغییر نکرده که حال من بهتر شود.»
و حالا یک سال پس این فاجعه، خانوادههای جانباختگان همچنان خواستار معرفی و مجازات آمران و عاملان این جنایت هستند: «من و بسیاری از خانوادهها این حس را داریم که عزیزمان مظلومانه و ناجوانمردانه به قتل رسیده و میدانیم قاتل کیست اما قاتل به آزار و اذیت ادامه میدهد. اما ما ساکت نمینشینیم. جمهوری اسلامی بداند که کل دنیا هم اگر ساکت بنشینند، خانوادهها هستند. صدر تا ذیل از شورای عالی امنیت ملی، فرماندهان سپاه و کسانی که جنایت را انجام دادند و انکار کردند من بهشخصه از هیچ کدامشان نمیگذرم و تا آخر عمرم دنبالشان میکنم که پاسخگوی جنایت شان باشند و مجازات شوند.
هدف خیلی از خانوادهها مجازات آمرین و عاملین و کسانی است که این جنایت را رقم زدند. کسانی که این جنایت را مخفی کردند و کسانی که مراسمها را مصادره کردند و خانوادهها را تحت فشار قرار دادند. همه باید پاسخ بدهند و مجازات شوند.»