سفرنامه بیبی کوکب بختیار , نخستین سفرنامه نویس زن در ایران
بي بي كوكب شاید نخستین بی وی ( زنان بزرگان و خوانین بختیاری را به لری بی وی می گفته اند ) نیز هست که به اهتمام و مراقبتي كه در انجام فرائض مذهبي داشت در سال 1327 خورشيدي به مكه مشرف گرديد.
بي بي كوكب معمولا زمستان را در اصفهان و تهران و بقيه سال را در روستاي « دِزك و گلينك » در خاک بختياري بسر مي برد. پس از بزرگ شدن فرزندان و واگذاري « دِزك » به پسران ، خود بيشتر اوقات در ملك شخصي خود « خـُشـو لنجان » كه بسيار به اصفهان نزديك بود اقامت داشت. هنگامي كه بي بي كوكب در دزك بختیاری ساكن بود ، عمارت دزك پذيراي شخصيتهاي مشهور ادبي و رجال فراری و پناهنده ازجمله دكتر محمد مصدق تا علامه دهخدا و برخي از شخصيتهاي خارج بود.
به تفصيلي كه در احوال دهخدا آمده ، تاليف لغتنامه و امثال و حكم دهخدا در دزك با استفاده از همین كتابخانه مجهز عمارت آغاز شد. عمارت يا به اصطلاح محلي قلعه دزك از آثار ممتاز معماري و هنري حکمرانان بختیاری است كه نظر به ارزش هنري آن جزو آثار درجه يك حفاظت شده ملي به ثبت رسيده است. ايجاد اولين كارگاههاي قالي بافي و قلاب دوزي به منظور توليد انبوه و ايجاد اشتغال براي زنان دزك در ساعات فراغت ، از اقدامات دیگر بي بي كوكب است.
«سر آرنولد ویلسون» (Sir A. Wilson) انگلیسی از ایران شناسان و کارشناسان بزرگ خاور میانه و ریاست شرکت نفت ایران به هنگام عبور از اصفهان به خوزستان یک شب در ناغان مهمان این بی بی بزرگوار بود، درباره وی می نویسد:
« در اینجا باید گفت که من در بین مردم ایران از هر طبقه اعم از ذکور و اناث ، حتی در میان رجال سیاسی این کشور کمتر کسی را دیده ام که به اندازۀ این بی بی وسعت اطلاعات داشته باشد”!
سفرنامه فرنگستان بي بي كوكب چنانكه پيشتر نيز گفته شد ، نخستين خاطرات و سفرنامه شناخته شده اي است كه تا كنون از يك بانو در ايران به نگارش در آمده است . بي بي كوكب آن را در شرح سفر به فرنگستان كه همراه با همسر خود ” فتحعلي خان سردار معظم ” كه در اواخر سده گذشته به ضرورتي پيش آمد نوشته است. در اين سفر نامه علاوه بر اعتبار و ارزش ادبي و وسعت اطلاعات و آگاهي و تيز بيني این بانوی لر؛ كوشش وی در حفظ شعائر و آداب و سنن ملی و مذهبي ، بسيار قابل توجه است که از خبر از عقاید و گرایشات و تمایلات نو ظهور دین گرایانه و ملی گرایانه ایی می دهد که آن روزها , نه در بین توده مردم لر و ایلیاتی , بلکه در بین قشر خوانین و خواتین و بزرگان بختیاری رایج شده بود.
اما سفرنامه بي بي كوكب ، به نثري پخته و استوار و انشائي اديبانه به نگارش درآمده است. اشاره به آيات و احاديث و امثال فارسي و عربي ، تضمين ابيات مختلفي از شعرايي چون مولانا و حافظ ، كاربرد تركيبات ، اصطلاحات و كنايات ادبي و استفاده از انواع سجع و موازنه نمودار وسعت اطلاع و ذوق و قريحه و همچنين تتبع نويسنده در متون ادب فارسي است. خصوصن تاثير پذيري نويسنده از كليله و دمنه و انوار سهيلي كه از كتابهاي متداول ادبي در آن زمان بود ، مشهود است.
بخشی از متن سفر نامه بی بی کوکب بختیاری
هو رب يسّر و تمّم بالخير
الهى عاقبت محمود گردان
روزنامه سفر فرنگستان كمينه كوكب بختيار است
همتم بدرقه راه كن اى طاير قدس ، كه دراز است ره مقصد و من نوسفرم
فحمداً ثم حمداً ثم حمدا كه محول احوال بندگان و سبب ساز كار عالميان اسباب و ساز سفر خيريّتْ اثر فرنگ را كه اطبا جهت معالجه و صيانت نفس واجب دانسته و اقربا بر انجام آن اصرار مؤكّد دارند در مرافقت زوج معظّم مهيّا فرمود. تا دو سه ماه قبل از اين از همه اسباب سفر فقط عزم سفر در سر بود و خيال خام درنظر مینمود ولى بحمدالله به فضل و توفيق الهى وسايل ازهر جهت تدارك وتكميل گرديد و حاليا خود را نه فقط عازم و جازم بلکه مسافر روبه راه و راهى پا درركاب مىبينم «جرس فرياد میدارد كه بر بنديد محملها».
در سبب سازيش سرگردان شدم ، وز سبب سوزيش هم حيران شدم
در ابتداء آهنگ سفر خيالى كه هراز گاهى قوت گرفته باعث بر اضطراب وتشويش و احياناً فسخ رأى عزيمت میگرديد چگونگى حفظ ملبوس و خارجنگشتن از زىّ معهود و مراقبت در حليّت طعام بود كه آنهم بحمداللّه با معلومات بيشترى كه از فرنگ رفتگان و فرنگستان ديدگان با بصيرت و خود اهل فرنگ از امثال مادام كوپلويچ و مادام آرماناك كه غالباً به منزل آمده ملاقات حاصل میشود، استفسار شد مرتفع گرديده. خوراك كه فی الجمله نقلى ندارد اگر لقمه پرهيزى واحتياط از مكروه و شبهناك واجب آيد و لَحْمِ طَيْرٍ مِّمَّا يَشْتَهُون ميسر نشود همانقدر كه آب و آشى پاكيزه و حلال بهم رسد به امساك و قوت لايموت قانعيم«قوّت جبريل از مطبخ نبود.»
در باب ملبوس هم خواتين تركستان( و عثمانى و نسوان مسلمان هندوستان ومصر و ساير زنان قبله شناس با ملابس مستور در بلاد فرنگ آيند و روند دارند وكسوت ايرانى و هيأت مستورى، پرنا آشنا و انگشت نما در بين خلق نيست به قولآقاى مستوفى الممالك اصولاً فرنگى جماعت، عادت از خود به غيرپردازى وخصلت غمازى و فضولى ندارد بلكه بالمرّه خالى از استعداد آنست.
ابتداء و بناى سفر نسوان را به خارجه ناصرالدين شاه مرحوم گذاشت و اولدفعه از زوجات سلطنت عظمى انيس الدوله را كه منقطعه ملكه مقام و دربار مداربود از فرط تعلق خاطر در سفر فرنگ تا روسيه و حدود پطربورغ برد و بنابرملاحظات و احتياطاتى از آنجا عودت داد و مصلحت ديد مُلك بانى بر هواى دلسلطانى غالب آمد.
در ثانى زبيده خانم امين اقدس را، عمه عزيز السلطان مليجك، ازصيغه هاى مجلّله و محترمه كه از فرط عقل و كياست و موقع شناسى و انتهاز فرصتاز انتساب به عزيز السلطان در نهايت استقلال نبض شاه را در دست كفايت خود داشت، بنابر تجويز اطبا و كحالان جهت علاج تارى و كم سوئى چشم با دستگاه لايق و ناظر و خواجه و خدم و حشم به وينه فرستاد اما:
هرچه كردند از علاج و از دوا ، رنج افزون گشت و حاجت ناروا
از اطباء مسيحا دم اروپ كارى از پيش نرفت و كحل الجواهر دواخانه های فرنگ چاره ساز نشد و بيچاره مأيوس و مكفوف و تيره چشم و تيره روز برگشت وبعد از آن هم دوا مى نياورد.
البته اينها اشخاص و اُناثيهاى بودند كه به اسم و رسم سفر و سياحت به فرنگستان رفته بودند، جماعت نفى بلد شده يا متوارى رفته و گريخته امثال خديجه خانم والده ملك آرا عباس ميرزا زوجه محبوبه محمدشاه و محسود و فرارى داده مهدعليا و بعضى از شاهزادگان محمد شاهى و فتحعلي شاهى كه در مواقع اغتشاشات شاه مرگى و مواضع اتهام، جان و عائله و عيال را برداشته به فرنگ پناه می بردند باب علی حده است.
خود ناصرالدين شاه در اسفار فرنگ متع هاى اختيار كرد و عيال فرنگى دخترى زرگيس و سبز چشم بر پايه سرير سلطنت عظمى يادگار تلك الآثار گذاشت. كه موى بور و چشم زاغ و صورت قشنگ و قامت خدنگ و آب و رنگ را از طايفه فرنگ رگ برده بود. حضرتعليه بى بى اين كريمه را در بعضى اعياد مولود حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها به حرف ديده مى فرمودند وجاهت و اعتدال اندام وحسن و كمال دختر شيرين كلام خوش حركات شاه در جمع پريرويان ماه پيكر زياده جلوه نما بود و چشم ربا مى نمود. عيد مولود حضرت صديقه كبرى را منيرالسلطنه والده آقاى كامران ميرزا مرسوم نمود و بعد از او تا مدتى هم به همت وغيرت اولادش هر ساله در روز موعود با تجمل تام و سليقه تمام بطور زنانه گرفته مى شد. اناثيه معتبر از شاهزادگان و اعيان درجه اول را با ستره و لباس سر تا پا سبزكه به احترام سيادت ام الائمه رسم و شگون مجلس نهاده شده بود با رقعه دعوت مى گرفتند و ضمن ذكر مناقب اهل بيت اطهار و مداحى و مولود خوانى زنانه وكسب فيوضات روحانى و ذخائر اخروى، موقع و مكانى بود براى خوشباش و بهم رساندن آشنائى و انشاد اشعار خواتين شاعرات و توران آغافخر الدوله مرحوم وفتح باب مراودات نسوان و مغايبه و ديك و داستان و محل هم چشمى و خود نمائى هاى معلوم و معهود مجالس زنان.
ايضاً از اقارب و محارم ميرزا يوسف صدراعظم شنيده شد با وجود نفرت وكراهت باطنى جناب آقا از جماعت فرنگى و مست فرنگ و خارجه باب، خود آقاعقيل هاى از طايفه فرنگ در اندرون داشت كه محض بعضى ملاحظات مادام فرنگى را به اسم اغلوطه انداز «خانم مصرى» اشتهار داده بودند و زياده طرف التفات و مورد مهر و الفت آقا بود و مصداق:
ديدى دلا كه آخر پيرى و زهد و علم ، با من چه كرد ديده معشوقه باز من
بحكم اَلنّاس على دين مُلوكهم تعشّق به دلبران فرنگى تا به قسمى دل دوز وعافيت سوز شد كه اگر خواجه حافظ در ساحه خيالات باريك و اوهام و اغراقاتش اعرانه سمرقند و بخارا را به خط و خال دلارام موهوم مى بخشيد(، يحيى خانم شيرالدوله شوهر عزت الدوله بيوه ميرزا تقى خان اميركبير در قضيه تركمان ثروت و خاك وطن را در عالم واقع ارث پدر و پشت قباله مادر فرض كرده پيرانه سرپا انداز مقدم و نثار لعل لب زوجه ايلچى روس نمود. البته از فرط رعيت دارى و دولتخواهى معكوس امناء دولت بازخواستى هم از وزير با تمكين نشد و با آنهمه ايل و اُبّه و خاك كه از وطن با آبروى ملك و ملت بر باد رفت آب از آب تكان نخورد؛
خوش دولتى است خرم و خوش خسروى كريم ، يارب زچشم زخم زمانش نگاه دار
بالجمله حاليه اوضاع بكلى تغيير كرده و تردد نسوان از نوّابان و طبقات اعيان به فرنگستان متوالى و متواتر گشته و منع صدور تذكره سفر براى نسوان به مثابه همه قوانين و ياساهاى اين ملك با مفاتيح تحفه پيچ و اتّحاف ساعت قاب طلا و بند ثبت مرصّع ( و انواع خدمتانه و نقدينه و اختراع بهانه كه مفتح الأبواب واقعى و مشكل گشاى حقيقى و علة العلل همه بى قاعدگى ها وبى چارگى هاى ملك و ملت است بلا اثر ماند. و تيپ و توپ و زجر و منع هم جلودار و جلوگير امثال ملكه زوجه مرشد دراويش ظهيرالدوله علي خان نشد. حتى گفته مى شود بعضى مخدرات قاصرات الطرف در خاك وطن، در بلاد فرنگ كشف حجاب نموده زلف بر باد داده، فرنگى مآب راه مى روند. بر خلاف سابق كه اختيار عيال فرنگى در خفا سر مىگ رفت و آشكار نمى شد و باعث وهن مى بود امروزه اسباب امتياز و موجبات اعتبار و فخر اشخاص شده. دختران مستفرنگاعيان هم احدى را به دماغ نمى گيرند و سياه بختى صباياى فرنگ پرورده و شيرپلنگ خورده نريمان خان قوام و محسن خان مشير و امثالهم عبرت افزا و بصيرت گشا نمى شود.
به هر جهت، حال كه به تفضّل و توفيق الهى محظورات مرتفع گرديده و اسباب سفر اولاً محض تشرف به زيارت و دست بوس خدايگان مقامى حضرت ابوى و درثانى به نيت استعلاج و استقامت مزاج از هر حيث مهيا و آماده شده توكل به درگاه بنده نواز و كارساز حقيقى و التجاء به شفاخانه غيبى دارم ذرهاى چشم اميد به حكيم جسمانى و اسباب و وسائط دنيوى ندوخته ام بر آنچه بر قلم تقدير و رقم مشيت و رضاى احديت رفته باشد خشنود و راضى ام به رضاى او:
دردم نهفته به زطبيبان مدعى ، باشد كه از خزانه غيبم دوا كنند
*منابع :
ایبنا نیوز
کیارش.
مجله بخارا
یحیی حسن پور بختیاری
originality of the bakhtiari
……………………………………
سفرنامه بیبی کوکب بختیار , نخستین سفرنامه نویس زن در ایران