ابراهیم ساوالان: در کتاب ددهقورقود، اوروز و آفتاب شانزده سال در جای تاریکی زندانی میشوند
در کتاب ددهقورقود، اوروز و آفتاب شانزده سال در جای تاریکی زندانی میشوند. دختری به نام ساری دونلو سالجان خاتون (سالجان زردپوش) هر سحر، از دریچه نگاهی به زندان کرده، باعث گرمی و روشنی وجود اوروز میشود. این داستان در فصول مربوط به اوروز، بئیرک و قانتورالی شرحی شورانگیز دارد.
سالجان همان آفتابی است که همراه اوروز اسیر شده تا هر سحر در حالیکه خود زندانی است با نگاهش گرما و روشنی را زنده نگهدارد. تفکر خورشید بودن دختران و اسارت خورشید در سایر داستانهای اساطیری ما نیز تکرار شده و در داستانی شفاهی، دختری از تاریکی میترسد و مادرش به او میگوید که نترس، مردان ایل برای آوردن خورشید رفتهاند.
این داستان توسط هنرمندان زیادی بازآفرینی شده و حتی از ادبیات ترکی وارد ادبیات فارسی نیز شده، که مشهورترین آنها شعر «آفتاب بیاید» رضا براهنی است. ابراهیم دارابی نیز این داستان را به زیبایی در رمان «اشک سبلان» گنجانده است. آیاز و برادر زنش (الیاس) زندانی سیاسی هستند و همسرش شانای، بابک و سولماز را به دندان گرفته، از زیرزمین تاریکی به زیرزمین تاریک دیگری نقل مکان میکند تا بتواند فرزندانش را بزرگ کند.
در ص 950 میخوانیم که «سولماز از همان روزی که این زیرزمین را اجاره کرده بودند، از آن میترسید. حالا باز با ترس نهفتهای دامن مادرش را چنگ زده بود و از پلهها سرازیر میشد. شانای تشکچهای آورد، روی زمین انداخته، سولماز را روی آن خواباند و خود در کنارش دراز کشید. سولماز دستهایش را روی سینهاش جمع کرده بود و به پدرش فکر میکرد که خورشید را غلتان غلتان به زیرزمینشان میآورد.
این مضمون که در داستانی از زبان مادرش بارها و بارها تکرار شده بود، هیچ وقت از جلوی چشمان سولماز دور نمیشد. در واقع اگر زیرزمینشان تاریک بود، سولماز در عالم خیال خورشید را به آنجا میآورد تا آنجا را روشن کند. اکنون او در زیرزمین تاریکشان باز به آن داستان، و به خورشیدی که قرار بود آورده شود و همه خانهها را روشن کند، فکر میکرد و در آن حال که چشمانش را بسته بود، ناگهان پرسید: مادر، پدر کجا رفته؟
شانای به نجوا جواب داد: دنبال خورشید دخترم، دنبال خورشید.
اکنون تخیل کودکانه سولماز فراتر از داستان سیر کرده و پرسید:
خورشید را چطور میآورند؟
غلتان غلتان دخترم.
و حالا هنرمند اردبیلی، ودود موذن، این تابلو را برای اسرا، آیلار و همه دختران در انتظار خورشید کشیده است.