آیا زمان آن نرسیده است که این خطکشیهای ذهنی شکسته شوند؟ اومای رادمهر
بسیاری از فاشیستها زنان را به دیدهی تحقیر مینگریستند، یا دستکم معتقد بودند که زنان باید در «جایگاه مناسب» خود باقی بمانند. برخی از نازیها خواستار ممنوعیت آرایش و سیگارکشیدن زنان در انظار عمومی بودند. آنها سعی داشتند زنان را از بازار کار خارج و دسترسیشان را به آموزش محدود کنند. فاشیستها از زنان توقع داشتند که شهروندان، سربازان و مادران آیندهی نژاد را به دنیا آورند و پرورش دهند.
(فاشیسم، کوین پاسمور)
اما چه جای تعجب است اگر همین الگوهای ذهنی، با لباسی متفاوت، در میان آنانی که ادعای مبارزه دارند نیز دیده شود؟ بارها و بارها شاهد آن بودهایم که مردان مبارز، مردان فعال سیاسی، مردان “آزادیخواه”، در کنار اعتراض به حجاب اجباری، خود برای بدن و پوشش زن نسخه میپیچند.
آنان شاید با تحمیل حجاب مخالف باشند، اما در همان نفس، به خود حق میدهند تا خطوطی تعیین کنند که چه نوع پوششی «شایسته» است و کدام «زیادهروی». زنان را از آنچه فراتر از «معیار» آنان است، باز میدارند؛ گویی که بدن زن، آزادی زن، هنوز هم باید از فیلتر تأیید آنان بگذرد.
چه تفاوتیست میان آن فاشیستی که خواهان پنهانکردن زنان است، با آن روشنفکرنمایی که فقط ظاهر محدودیت را تغییر داده است؟ آیا آزادی، مشروط به سلیقهی مردان است؟
آیا زن باید همیشه، در نظامهای اقتدارگرا یا در مبارزات به ظاهر آزادیخواه، ابژهای باشد که تعریف شود، نه فاعلی که خودش تعیین کند؟
اگر مبارزه برای آزادی است، پس این آزادی باید بیقید و شرط باشد؛ وگرنه چیزی جز بازتولید همان سلطه در لباسی نو نیست.
آیا جرأت داریم به این تصویر در آینه نگاه کنیم؟
آیا میپذیریم که آزادی زنان، نه هدیهای از جانب مردان، بلکه حقی مسلم و بیچانه است؟
آیا مبارزه ما، واقعاً برای آزادی است؛ یا فقط برای جایگزینی یک قدرت با قدرتی دیگر، که باز هم زبان و بدن زن را کنترل کند؟