افتخار آفاقی , دختر «ناصرالدینشاه» !
افتخار همه آفاقی و منظور منی
شمع جمع همه عشاق به هر انجمنی
ز چه رو شیشهی دل میشکنی
تیشه بر ریشهی جان از چه زنی؟
سیماندام ولی سنگدلی
سستپیمانی و پیمانشکنی …
در روایتها آمده «افتخار آفاقی» که در این غزل مشهور «عارف قزوینی» مورد خطاب قرار گرفته، «افتخارالسلطنه»، دختر سوگلی «ناصرالدینشاه» است؛ دختری که هرچند به اندازه خواهرش، «تاجالسلطنه»، معروف نبود اما به اندازه خواهر، سر پرشور و انقلابی داشت و در مهمترین انجمنهای زنان عضو بود.
دختران ناصرالدینشاه برخلاف پدر و برادر تاجدارشان، سری پرشور و آرمانهایی پیشرو داشتند؛ از تاجالسلطنه که دست به قلم برد و علیه حکومت پدر، برادر و برادرزادهاش نوشت تا ملکه ایران که همراه همسرش، «ظهیرالدوله»، در «انجمن اخوت» از مشروطهخواهان حمایت کرد و بانوی بزرگی که خانهاش را در اختیار «انجمن آذربایجان» گذاشت تا علیه برادرزادهاش بنویسند.
اما در میان این دختران، شاید کمتر کسی میداند که دختر عزیزکرده ناصرالدینشاه، یعنی افتخارالسلطنه، یکی از زنان شاهزاده «قاجار» بود که حجاب از سر برداشت؛ زنی که زندگی سیاسی او در میان شایعات و حقایق روابط خانوادگی گم شده است.
**
ایرانالملوک افتخارالسلطنه بیست و سومین فرزند از سی و شش فرزند ناصرالدینشاه بود. مادرش، «لیلا خانم یوشی»، از زنان صیغهای شاه و دختر «میرزا محمدخان یوشی» بود. پیش از آن که شاه او را به همسری بگیرد، خواهرش «عایشه خانم» را به حرمسرای خود برده بود. در یکی از دیدارهای خانواده با عایشه، شاه به خواهر کوچکتر لیلا دلبست و از محمدخان او را هم خواستگاری کرد. البته در قوانین اسلامی، یک مرد نمیتواند همزمان دو خواهر را در عقد خود داشته باشد. به همین دلیل، با وجود مخالفت خواهر بزرگتر، شاه شش ماه از سال عایشه و شش ماه از سال لیلا را صیغه میکرد.
در این میان، لیلا خانم از شاه حامله شد و دختری به دنیا آورد که نامش را «زهرا» گذاشتند. اما بعد شاه لقب ایرانالملوک و در نهایت در شش سالگی به او لقب افتخارالسلطنه را داد.
افتخارالسلطنه از دختران مورد علاقه ناصرالدینشاه بود و شاه به او توجه خاصی داشت. به او «ایرانی» هم میگفت. در زمان سفر دوم خود، به فرنگ، از ترس این که بچه بهانهاش را نگیرد، دیرتر از بقیه به او گفت و آن طور که خودش نوشته است، ایرانالملوک از غصه دوری پدر بیمار شد. ناصرالدینشاه عکسی هم از او گرفته که در رختخواب خوابیده است و او به دیدارش رفته است.
ایرانالملوک که از سوی پدرش به افتخارالسلطنه ملقب شده بود، بعد از مرگ او، با پسر دایی خود، «ابراهیمخان انتظامالدوله» ازدواج کرد. این ازدواج که البته دوامی هم نداشت، چهار فرزند به نامهای «فخرالزمان»، «آفاقالدوله»، «اشرفالدوله» و «عباس امجدی» به همراه داشت. اما به روایتی، او بعد از تولد فرزندانش، با «امیراصلان خان خواجهنوری» ملقب به «نظامالسلطان» آشنا شد و خانه را رها کرد و همراه او رفت.
این امیراصلان خان، فرزند «محمدخان موقرالدوله» و نوه «میرزا آقاخان نوری» و خانم «شرفالدوله»، دختر «محمد ابراهیمخان سهامالدوله» بود.
امیراصلان تحصیلکرده بود و زبان فرانسه را به طور مسلط فرا گرفته و در دربار مظفرالدینشاه جایگاه خوبی پیدا کرده بود. او به دلیل آشنایی با علوم جدید و سفرهایی به فرنگ، جزو روشنفکران طرفدار مشروطه بود و در چند دوره، نماینده مردم در مجلس شورای ملی شد.
امیراصلان افتخارالسلطنه را با قانون و حاکمیت قانون آشنا کرد. البته شرکت در مجالس آزادیخواهان همراه با تاجالسلطنه نیز دلیلی برای آشنایی این زوج بود. هرچه بود، امیراصلان دل و دین از افتخار برد.
فاصله سنی میان افتخارالسلطنه و امیراصلان زیاد بود اما این دلیلی نشد که این عشق میان شاهزاده و وزیرزاده بر سر زبانها نیفتد. آن دو در خانهای در «جمالآباد» زندگی میکردند. امیراصلان از گذشته ثروتی داشت و با ثروتی که از مادر و خاله افتخارالسلطنه به او رسیده بود، وضع خوبی داشتند و در باغ خود مجالس مجللی میگرفتند و روشنفکران و آزادیخواهان را در آن دعوت میکردند.
افتخارالسلطنه به همراه خواهرش، تاجالسلطنه، به عضویت «انجمن حریت نسوان» پیوسته بود که در سالهای سلطنت «احمدشاه» درباره حقوق برابر زنان مبارزه میکرد. در این انجمن که «صدیقه دولتآبادی» و «نواب سمیعی» از بنیانگذاران آن بودند، برخلاف سایر انجمنها، مردان هم میتوانستند شرکت کنند؛ هرچند که در جامعه آن روز جلسات این انجمن هم از بیم حملههای مخالفان زنان در مکانهایی مخفی برگزار میشدند.
جلسات انجمن حریت نسوان ماهی دو بار در محلی خارج از شهر تهران که تردد کمتری داشت و کمتر در معرض دید بود، تشکیل میشد.
چون در آن زمان «فیشرآباد» خارج شهر تهران به شمار میآمد و باغ و مغازه گلفروشی «پرتیوا» در همین خیابان بود، این محل را برای تشکیل جلسات مناسب دانستند و هیات مدیره انجمن با پروتیوا مذاکره و موافقت او را جلب کردند. افتخارالسلطنه در این انجمن به همراه زنان دیگر از حقوق برابر زنان دفاع و علیه تفکر ضد زنی که آنها را «ضعیفه» و «ناقصالعقل» برمیشمرد، مبارزه کردند.
بخشی از بحثهای آنها در جلسات انجمن بر شرایط فرودست زنان تمرکز داشتند و به منظور ایجاد اعتماد به نفس در میان این قشر، فقط اعضای زن اجازه سخنرانی در این جلسات را داشتند. گفتوگوها هم فقط در اطراف اوضاع و احوال زنان کشور و مشکلات آنها بودند.
آنچه مدنظر گردانندگان این انجمن قرار داشت، خو گرفتن زنان به آداب حضور در اجتماعهای زن و مرد و بحث کردن پیرامون موضوعهای جدی زندگی، حل مشکلات خانوادگی و رفع کمرویی آنها برای اظهارنظر در جمع بود.
انجمن آزادی زنان قبل از هر چیز، یک مرکز آموزشی بود و اعضای آن راه موفقیت زنان را در باسوادی میدانستند.
یکی از نکاتی که در این انجمن مطرح میشد، موضوع حجاب بود. کسانی چون افتخارالسلطنه، از نخستین زنانی بودند که نه فقط درباره آن صحبت که حجاب را برداشته و بیحجاب در این جلسات شرکت کردند. آنها معتقد بودند حجاب یکی از بندهایی است که جلوی پیشرفت زنان را میگیرد.
ایرانالملوک افتخارالسلطنه به نوشته بسیاری، زنی زیبا و البته شاعر بود. در مراسم و میهمانیهای او، شاعران بزرگی شرکت میکردند. یکی از شاعران معروف آن زمان، «عارف قزوینی» بود که در میهمانیهای افتخارالسلطنه و نظامالسلطان شرکت میکرد. در همین میهمانیها بود که علاقهای بین افتخارالسلطنه و عارف به وجود آمد؛ علاقهای که عقل و هوش از سر عارف برد. او در یکی از اشعارش سرود که چه میشد اگر عارف، نظامالسلطان شود. اما شاید معروفترین شعرش، افتخار آفاق بود که تصنیف مشهوری از عارف است؛ تصنیفی که «جلیل شهناز» روی آن آهنگ ساخت و «محمدرضا شجریان» آن را بازخوانی کرد. این تصنیف چنین است:
افتخار همه آفاقی و منظور منی، تو منظور منیشمع جمع همه عشاق و به هر انجمنی، به هر انجمنیبه سر زلف پریشان تو، دلهای پریشهمه خو کرده چو عارف به پريشان وطنی، پريشان وطنی
ز چه رو شیشه دل میشکنی تيشه بر ريشه جان از چه زنیسيماندام و ولی سنگدلی، سستپيمانی و پيمانشکنی، تو پيمانشکنیاگر درد من به درمان رسد چه میشه؟شب هجر اگر به پايان رسد چه میشه؟اگر بار دل به منزل رسد چه گردد؟سر من اگر به سامان رسد چه میشه؟زِ غمت خون میگريم بنگر چون میگريمز مژه دل میريزدز جگر خون میآيدافتخار دل و جان میآيد
شود که به چهره زرد من نظری برای خدا کنیكه اگر كنی همه درد من به يكی نظاره دوا كنیتو شهی و کشور جان تو را، تو مهی و جان جهان تو رازِ ره كرم چه زيان تو را كه نظر به حال گدا كنیتو كمان كشيده و در كمين كه زنی به تيرم و من غمين
همه غمم بود از همين كه خدا نكرده خطا كنی
یار بیپرده عیان میآید
این عشق البته در نهایت باعث شد تا نظامالسلطان او را ترک کند. افتخارالسلطنه در سال ۱۳۲۵ در تهران درگذشت.
«ایرانوایر» سال گذشته اولین جلد از کتاب «زنان تاثیرگذار ایران» را به صورت دیجیتال منتشر کرد. نسخه چاپی این کتاب نیز چند ماه پیش توسط انتشارات «ناکجا» منتشر شد. این کتاب، روایت ۱۰۰ زنی است که بر پیرامون خود، جامعه، علم، هنر، سیاست، فرهنگ، ورزش، اقتصاد و تکنولوژی تاثیر گذاشته، از موانع نظام نابرابر جنسیتی نهراسیده و مسیری را برای رشد و دستیابی زنان ایران به حق برابر انسانی خویش هموار کردهاند. انتخابکنندگان این فهرست، مخاطبانی هستند که باور دارند از این زنان تاثیر گرفتهاند.
جلد اول کتاب زنان تاثیرگذار را میتوانید از این لینک دانلود کنید.