نگاهی به «جنبش زن، زندگی، آزادی» (به مناسبت تمدید مأموریت کمیته حقیقتیاب سازمان ملل متحد)
مأموریت کمیته حقیقتیاب شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد برای مستند کردن نقض حقوق بشر و سرکوبگریهای جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۴ آوریل ۲۰۲۴ و در پایان ۵۵ مین اجلاس شورای حقوق بشر با اکثریت آراء کشورهای عضو شورای حقوق بشر تمدید گردید.
کمیته حقیقتیاب در جریان سرکوبی خونین جنبش زن، زندگی آزادی در ایران، با فعالیتهای شبانهروزی سازمانهای حقوق بشری در دفاع از قربانیان سرکوبیها در ۲۴ نوامبر ۲۰۲۲ در ۳۵ مین اجلاس فوقالعاده شورای حقوق بشر به تصویب رسیده بود، اما به دلیل گسترده بودن سرکوبیها و تعداد فوقالعاده قربانیان و عدم همکاری جمهوری اسلامی ایران با کمیته و اجازه ندادن به اعضای کمیته برای سفر به ایران، کمیته فرصت آن را نداشته تا تمام موارد را مستندسازی کند؛ به همین جهت شورای حقوق بشر برای مدت یک سال دیگر مأموریت کمیته حقیقتیاب را تمدید نمود.
همزمان با آن مأموریت گزارشگر ویژه حقوق بشر درباره ایران نیز تمدید شد که با کمیته حقیقتیاب همکاری میکند. از ۴۷ عضو شورای حقوق بشر تنها ۸ عضو به تمدید مأموریت کمیته رأی منفی دادند و همه آن هشت عضو نیز کشورهایی هستند که خود بارها به خاطر نقض حقوق بشر از طرف شورای حقوق بشر محکومشدهاند.
جمعیت حقوق بشر آذربایجان ـ ارک که با کمیته حقیقتیاب شورای حقوق بشر و گزارشگر ویژه حقوق بشر درباره ایران همکاری دارد، در زیر تحلیل یکی از همکاران خود را در اختیار علاقهمندان و فعالان حقوق بشر میگذارد:
جنبش اعتراضی که از سپتامبر ۲۰۲۲ با کشته شدن مهسا امینی در بازداشتگاه گشت ارشاد اسلامی شروع شد و به مدت چهار ماه نهتنها خیابانهای تهران بلکه تا دورافتادهترین شهرها را درنوردید، به بزرگترین حرکت اعتراضی در ۴۵ سال گذشته تبدیل گردید. این جنبش پیشرانهای متعددی داشت و همین پیشرانها که تا ۲۰ مورد شمرده میشدند، نمیتوانست در همان فاز اولیه احساسی متوقف شود و ضروری بود که با تحولات اجتماعی و تجربیاتی که در کف خیابان به دست میآیند تحول پیدا کند. ورود نسل زد (z) به صحنه، این جنبش را قادر ساخت تا جنبشهای ادامهدار قبلی را با خود همسو سازد و تحسین جهانیان را برانگیزد.
اغلب ناظران امور ایران اعتقاد داشتند که این جنبش سرکوب شدنی نیست؛ زیرا بعضی از اجزای آن مانند جنبش زنان، جنبش دانشجوئی، جنبش هویت طلبی ملل غیر فارس در ایران و جنبش دموکراسی خواهی ایرانیان خارج کشور و مهمتر از همه وجود شبکههای مجازی و ارتباطات اینترنتی، بعد از مرگ مهسا امینی به وجود نیامده بودند که با خاموش شدن حرکت خونخواهی مهسا امینی پایان یابند. جنبش مهسا در ادامه خود برای رسیدن به یک نتیجه مشخص، میبایست مراحل مختلفی را طی کند و در هر مرحلهای نیز شعار ویژه مرحلهای خود را داشته باشد تا انسجام پیگیرترین نیروهایش را نیز حفظ کند و بتواند میدان عمل خود را توسعه بدهد. جوهر جنبش زن، زندگی، آزادی دموکراسی خواهی بود لذا ضروری بود که دموکراسی و حقوق دموکراتیک زنان در مرکز شعارهایش قرار بگیرند.
یکی از ویژگیهای بسیار مهم جنبش زن، زندگی، آزادی، آوردن مسئله ملی به مرکز تحولات سیاسی در ایران بود، هنوز آمار دقیق افرادی که جان خود را در اعتراضات ازدستدادهاند وجود ندارد، اما عفو بینالملل هویت بیش از ۵۰۰ نفر را احراز کرده است؛ که حدود یکسوم آنها زنان و کودکان هستند و اغلب این قربانیان نیز از ملل غیر فارس میباشند.
اعتراضات در سپتامبر ۲۰۲۲ از مقابل بیمارستانی در تهران شروع شد و به هنگام خاکسپاری مهسا امینی در شهر سقز به اوج خود رسید و با گسترش آن به بلوچستان خونینتر شد. بلوچستان، کردستان، لرستان و مازندران به ترتیب بیشترین قربانیها را دادند و مشخص شد که پیگیرترین مخالفان جمهوری اسلامی ایران نهفقط در تهران بلکه در محرومترین استانهای ایران و در میان ملل غیر فارس ایران حضور دارند و از این به بعد هیچ سیاستمداری نمیتواند نقش تعیینکننده ملل غیر فارس در تحولات سیاسی ایران را دستکم بگیرد؛ یعنی سیاستمداران سنتی باید ارزیابیها و تحلیلهای خود را تغییر بدهند.
جنبش زن، زندگی، آزادی تشکیلات انسجامیافتهای نداشت. اغلب جوانان از طریق فضای مجازی باهم ارتباط میگرفتند و قرار تظاهرات در نقطه مشخصی میگذاشتند و شعارها نیز فیالبداهه بودند که گاهی از شدت خشم به فحش و ناسزا تبدیل میشدند. جمهوری اسلامی ایران وقتی متوجه نحوه ارتباطات تظاهرکنندگان شد با بستن اینترنت و تشدید کنترل پلیسی، بسیج عمومی را تااندازهای کنترل کرد و بعدازآن ارتباطات عموماً به جمع بچههای محلات که همدیگر را میشناختند محدود شد. گاهی نیز از طریق ایجاد راهبندان در خیابانها مردم جمع میشدند و تظاهرات میکردند؛ یعنی ارتباطات طبق برنامه انجام نمیگرفت.
بعضی حرکات اعتراضی در جنبش مهسا برای اولین بار عمومیت پیدا کردند؛ نظیر سوزاندن روسری، قیچی کردن موی سر توسط زنان و عمامه پرانی از سر آخوندها به سمبلهای نمایشی این اعتراض تبدیل شدند و در اقصی نقاط جهان توسط طرفداران جنبش تکرار گردیدند و سوژه هنرمندان و نقاشان جهان شدند.
این جنبش فاقد رهبری سیاسی و عملیاتی مشخص و سخن گوی شناختهشده بود و این کمبود به بعضی از جریانات سیاسی فرصت داد تا اهدافی را برای جنبش تعریف کنند که خواسته تظاهرکنندگان در کف خیابانها نبود و این امر موجب انشقاق و پراکنده شدن نیروها گردید. اکنون نمیتوان تقصیر را به گردن فلان کس یا فلان گروه سیاسی انداخت زیرا این از عوارض نداشتن تشکیلات و رهبری مشخص بود و هر جنبشی که تشکیلات و رهبری نداشته باشد به همین سرنوشت دچار میشود و قیامکنندگان بعد از دادن هزینههای سنگین خسته میشوند و به خانههای خود برمیگردند.
در آغاز دومین دهه قرن بیست و یکم، جنبشهای عمومی در تعدادی از کشورهای خاورمیانه به وجود آمد که به بهار عربی معروف شد که بسیار شبیه جنبش زن، زندگی، آزادی بودند؛ یعنی جنبش بدون تشکیلات و بدون رهبری با پیشگامی جوانان و تقریباًهمگی جنبشهای بهار عربی هم سرکوب شدند و حتی در تونس که خاستگاه بهار عربی بود و اعتراضات با خودسوزی یک جوان دستفروش شروعشده بود، بعد از چند سال جنبش از محتوا تهی شد وی ک رژیم اتوریتر به قدرت رسید. نسل جوان ناامید از آینده خود، نیروی محرکه اصلی جنبشهای بهار عربی بود.
در ایران نیز همین نیروها در مرکز اعتراضات قرار داشتند. جوانانی که کار، آینده بهتر و حقوق انسانی میخواستند، یعنی چیزهایی که تنها در یک حکومت دموکراتیک قابل تحقق هستند و رژیمهای دیکتاتور مردم را از این حقوق انسانی محروم کردهاند.
جنبش زن، زندگی، آزادی توانست در بعضی از شهرها مانند تهران، رشت، اصفهان و شیراز، مبارزه باحجاب اجباری را تااندازهای به پیروزی برساند تا آنجا که بعضی از فعالین جنبش در این شهرها اعتقاددارند که: «جنبش زن، زندگی، آزادی» برای مبارزه باحجاب اجباری به وجود آمده بود و توانست به هدف خود برسد و دیگر، شعار آزادی پوشش برای زنان در ایران مثل سابق بسیج کننده نیست؛ چون عملاً بهصورت دو فاکتو، پوشش آزاد را تثبیت کرده است و رژیم هم قادر نیست اوضاع را به حالت قبل از جنبش مهسا برگرداند.
طبق آمار شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد حدود چهل هزار نفر در جریان جنبش مهسا زندانی شدند که میانگین سن آنان ۱۵ سال بود. این جوانان نهتنها تجربه سیاسی، بلکه حتی تجربه زندگی نیز نداشتند و فقط معترض بودند و میخواستند زندگی کنند. اغلب قربانیان جوانان معصومی بودند که چشم یا جان خود را از دست دادند. تشویق مجدد این جوانان برای سرازیر شدن به خیابانها بسیار غیرمسئولانه خواهد بود. اگر قرار است، تغییری در ایران صورت بگیرد، همه باید هزینه بدهند و نباید تمام بار مبارزه با دیکتاتوری بر دوش جوانان بیتجربه گذاشته شود.
اکثریت مردم در شهرها این جنبش را تحسین کردند و شجاعت جوانان نسل زد را ستودند اما بهصورت عمومی بدان نپیوستند به دلیل اینکه نمیدانستند این اعتراضات به کجا ختم خواهد شد و جنبش نیز برنامهای ارائه نکرده بود تا مردم تکلیف خود را با آن روشن کنند و هیچ آلترناتیوی هم وجود نداشت تا بهعنوان جایگزین جمهوری اسلامی ایران مطرح شود.
خانم بهاره هدایت که به خاطر اعتراض به سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی توسط سپاه پاسداران، به چهار سال زندان محکومشده و هماکنون با داشتن بیماری سرطان در زندان اوین تهران زندانی است، با انتشار نامهای از درون زندان، جنبش زن، زندگی، آزادی را یک حرکت لیبرالی ارزیابی میکند و میگوید لیبرالها در این جنبش فعال بودند اما به دلیل نداشتن تشکیلاتی بانام مشخص لیبرال، جریانات راست و چپ اقتدارگرا حرکت را بنام خود ثبت کردند.
اینکه هر جنبش یا انقلاب اجتماعی برای پیروز شدن به یک ایدئولوژی احتیاج دارد امری مسلم است اما کسانی که جنبش زن زندگی آزادی را انقلاب مینامیدند اساسا فرق بین جنبش و انقلاب را نمیدانستند. اگر این جنبش لیبرال بود میبایست خواستههای مشخص لیبرالی مانند قانون گرائی و عقلانیت را مطرح میکرد که متأسفانه چنین نبود. زن ها حقدارند این جنبش را مرحلهای از یک انقلاب آزادیبخش زنانه بنامند که از دههها پیش شروعشده و اشکال مختلفی به خود گرفته است. در خارج از ایران نیز جنبش مهسا بهعنوان انقلاب زنان ایران شناخته میشود.
جوهر مدرنیته آزادی زن است و تاریخ مدرنیته نیز، مبارزه بیامان زنان با مبلغان دین بوده است. رنسانس در اروپا در عرصه هنر با نقاشی کردن پیکر عریان زنان شروع شد که قبل از آن کلیسا پوشش کامل زنان را اجباری کرده بود. روشن است که انقلاب زنان تنها با جدائی دین از دولت به پیروزی میرسد و ما هنوز با آن فاصلهداریم.
شعار زن، زندگی، آزادی هیچ خواسته مشخص مادی را مطالبه نمیکرد به همین جهت نمیتوانست طبقات تعیینکننده جامعه ایران امروز نظیر کارگران، پیشهوران و کارآفرینان را جلب کند. در ایران فعلی فلاکت اقتصادی حاکم است و بزرگترین مشکل اکثریت قریب بهاتفاق مردم مسائل معیشتی میباشد؛ مانند نان، کار، مسکن، محیطزیست سالم، امنیت شغلی و حقوق کافی برای یک زندگی نرمال و اینها شعارهای زیربنایی هستند که خواستههای مادی جامعه را بازتاب میدهند و مقدم بر مطالبات فرهنگی و روبنایی میباشند.
معلمان، بازنشستگان و مالباختگان سراسر ایران سالهاست که با خواستههای مشخص اقتصادی درحرکت اعتراضی به سر میبرند و روزی نیست که در شهرهای بزرگ تظاهرات یا تحصن برگزار نکنند. این نیروها که قشر زحمتکش و نیز بخش فقیرشده طبقه متوسط هستند به جنبش زن، زندگی، آزادی نپیوستند زیرا مطالبات خود را در آن جنبش نمیدیدند. نیروهای مولد جامعه یعنی کارگران، پیشهوران، زحمتکشان شهر و روستا و صاحبان مشاغل آزاد نیز نمیخواهند هویت و مطالبات خودشان را کنار بگذارند و در یک حرکت جمعی که برنامهای مشخصی ندارد، شرکت بکنند. هر حرکت عمومی وقتی در مسیر پیروزی قرار میگیرد که اتحادیههای بزرگ و سندیکاهای سراسری و همه ستم دیدگان نیز بانام و مطالبات خودشان درحرکت شرکت بکنند. برای یک کارگر که قادر به تأمین معاش خانواده خود نیست، شعاری که مطالبه اقتصادی نداشته باشد، جلبکننده، نمیباشد. بیش از یک سال و نیم از آغاز جنبش زن، زندگی، آزادی میگذرد و اکنون این شعار دارد قدرت بسیج خود را از دست میدهد و جمهوری اسلامی ایران هم محدودیتها را بیشتر میکند.
85 میلیون ایرانی بهویژه اقشار زحمتکش جامعه ایران، طبقه متوسط و هشت میلیون دیاسپورای ایرانی که جنبش زن، زندگی، آزادی را حمایت و تحسین کردند، اهداف بزرگتری دارند که تنها با ازجانگذشتگی بهصورت پراکنده تحقق پیدا نمیکند و آزادیخواهان قبل از هر چیز باید به فکر متشکل کردن مردم و همسو کردن گروههای سیاسی و ایجاد آلترناتیو موردقبول عامه با طرح مطالبات مشخص اقتصادی باشند تا به اهداف خود برسند که آن هدف بزرگ نیز پایان دادن به تئوکراسی حاکم بر ایران و استقرار حکومت دموکراتیک مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر میباشد.
۵ آوریل ۲۰۲۴