دوشدو یئنه دلی کؤنول گؤزلرینین خیالینه کیم نه بیلیر بو کؤنلومون، فیکری نهدیر؟ خیالی نه؟ “ابراهیم ساوالان”
حدود پنج سال پیش، معلم یکی از روستاهای گرمی، تصاویر سامان و سمیرا را منتشر کرده و نوشته بود که اینها تنها دانشآموزان روستای پرچین در گرمی هستند که هر لحظه ممکن است معلمشان دیگر به روستا نیایید.
سارا و یلدا نیز تنها دانشآموزان روستای قالاجیق اهر بودند و در استان اردبیل یازده روستا و مدرسهی تک دانشآموز وجود داشت. در برخی از روستاهای مشکین مجموع شاگردان چهار پایه ابتدایی به تعداد انگشتان دست نرسیده و همگی در یک کلاس درس میخواندند.
نبود کار و مهاجرت، برخی از روستاهای منطقه ما را به ویرانهی پشت سر این بچهها تبدیل کرده و آنهایی که زمینی برای کشت و آبی برای شُرب داشتند، به خاطر نبود مدرسه برای خردسالان و مریضخانه برای سالخوردگان، روستاها و شهرهای کوچک منطقه را ترک کردند و شهرستان گرمی از جمله مناطقی است که به خاطر مهاجرت، همواره رشد جمعیتی آن منفی بوده است.
چه کنند که خیال زیارت زادگاه، گاهی دست از سر مهاجران برنمیدارد و آنها را به خرابهای که در پشت سرشان رها کردهاند، برمیگرداند:
دوشدو یئنه دلی کؤنول گؤزلرینین خیالینه
کیم نه بیلیر بو کؤنلومون، فیکری نهدیر؟ خیالی نه؟
ولی زادگاه نیز با آنها نامهربان شده و دیروز شش عضو چند خانواده از اهالی گرمی و ساکن محله سلمان آباد اردبیل، در بازگشت به زادگاهشان طعمه سیل شدند. زن و مرد جوانی به همراه دخترشان و سه دختر دیگر از اقوام نزدیک، در امواج سیل غرق شدند و روستاییان اجساد دختران چهار، شش، هشت و سیزده ساله غرق شده را، یکی یکی پیدا کردند و داستان سارا و سیل دوباره زنده شد.
آرپاچایی آشدی داشدی…