باز نشرگفتگوی سیمین صبری عضو “همبستگی” به مناسبت ۲۱ فوریه روز جهانی زبان مادری با پروفسور «تووه ایسکوتناب کانگاس»
گستره جغرافیایی که کشور ایران کنونی بخشی از این پهنه را شامل می شود همواره بستر همزیستی مسالمت آمیز فرهنگی و زبانی تمدن هایی بوده است که در طول زمان در تسامح با یکدیگر به زندگی ادامه داده اند. حضور و رواج بیش از هفتاد زبان مختلف در ایران کنونی خود گواهی بر این مدعاست.
بدنبال جنبش مشروطه در سال ۱۲۸۵ و سپس با دنباله روی از فلسفه سیاسی کشورهای اروپایی در مورد ایجاد «ملت – دولت» و اتخاذ سیاست مرکزگرایی توسط حکومت وقت در ایران گفتگو پیرامون اهمیت زبان مادری نیز به یک موضوع مورد مناقشه با ماهیت فرهنگی – اجتماعی و سیاسی مبدل گردید. نقطه آغازین معضل کنونی سیادت زبان فارسی در ایران عمدتا به سیاست بانی حکومت پهلوی یعنی رضا شاه باز می گردد. در زمان حکومت رضا شاه بود که زبان فارسی بعنوان تنها ابزار ارتباطاتی برای آموزش و تحصیل در مدارس و تنها واسطه مکاتباتی در دوایر دولتی بدل گردید. از زمان حکومت رضا شاه به این سوی معضل زبان مادری مانند گرهی ناگشوده همچنان باقی مانده است. فارسی تنها زبانی است که رسمی است و دهها زبان دیگر در نهان و آشکار به حاشیه رانده می شوند.
بدنبال انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ روایت ناسیونالیسم رضاشاهی و ساختن هویت پارسی جای خود را به «امت اسلامی» آیت الله خمینی داد در پی صدور انقلاب خود به کل جهان اسلام بود و از اینرو این گمان می رفت که بنا به اقتضای این اهداف سیاست تسامح زبانی بازتری نسبت به رضا شاه ایجاد شود. با این وجود سیاست «یک زبان- یک ملت» بعد از انقلاب نیز همچنان دست نخورده باقی ماند و اقلیت های زبانی (ملت هایی که زبانی بجز فارسی دارند – مترجم) هرگز نتوانستند طعم آزادی زبان مادری خود را بچشند.
به مناسبت ۲۱ فوریه روز جهانی زبان مادری سیمین صبری عضو هیئت سردبیری وب سایت «بیز فمنیستلر» با پروفسور «توو ایسکوتناب کانگاس» گفتگویی با وی انجام داد.
بیوگرافی پروفسور «توو ایسکوتناب کانگاس»
پرفسور کانگاس از معدود پژوهش گرانی که در زمینه زبان و اهمیّت زبان مادری، زبان و قدرت، چند زبانگی، زبان و سیاست، نسل کشی زبانی و مقوله حقوق زبانی در کنوانسیونهای حقوق بشر سازمان ملل … دارای دو درجهٔ دکتر از دانشگاه های هلسینکی و دانمارک (دانشگاه روسکیلد) می باشد. موضوع کار او در درجه اول بررسی شرایط دوزبانگی است. در آغاز دهه 1980 او مفهوم زبان شناسی را توسعه داد که با آن را در تبعیض زبان های اقلیت خلاصه می کند. او از بی توجهی به کودکانی که به زبان های مادری با کشوری که در آن زندگی می کنند صحبت می کنند (به عنوان مثال کودکان ترک در آلمان) و همچنین کاهش ارزش دوزبانگی را انتقاد می کند. کانگاس استفاده زبان شناسی را اینگونه تعریف می کند: ” ایدئولوژی ها و ساختارهایی که برای مشروعیت بخشیدن، اعمال و بازتولید تقسیم نابرابر قدرت و منابع (اعم از مادی و غیر مادی) بین گروه هایی که بر اساس زبان تعریف می شوند, استفاده می شود”.
او اصلا سوئدی -فنلاندی است که دو زبانگی بخشی جدایی ناپذیر از زندگی خود او بوده است. تحصیلات اولیه را در رشته پداگوژی و معلّمی در هلسینکی آغاز کرده است . از سال ۱۹۶۷ تا سال ۱۹۶۸میلادی به آمریکا رفت و در رشته زبان های نوردیسک (اسکاندیناوی) در دانشگاه هاروارد مشغول به کار شد. از سال ۱۹۷۰میلادی به عنوان محقق در دانشگاههای فنلاند و دانمارک به کار پژوهشی در همین زمینهها مشغول بوده است. در سال ۱۹۷۶میلادی به گرفتن اولین دکترای خود را در زمینه «دو زبانگی» نایل شد. از ساله ۱۹۹۵میلادی تا سال ۲۰۰۰میلادی در دانشگاه «روسکیلد» در دانمارک به تدریس مشغول بوده است. این همان دانشگاهی است که پروفسور کانگاس در آن از سال ۱۹۷۹ تا ۲۰۰۷میلادی به عنوان محقق مهمان نیز فعّالیت نمود .
موضوع فعالیت های او در درجهٔ اول تحقیق در مورد شرایط دو زبانگی و دو زبانه ها است. از سال ۱۹۸۰میلادی این موضوع را تا تبعیض زبانی، و به طور مشخص تبعیض در مورد زبان های اقلیتها توسعه داد. پروفسور کانگاس شدیدا سیاست تحصیل و آموزش را در مورد کودکان با پیشینه خارجی در کشورهای مهاجر پذیر، برای مثال کودکان تُرک در آلمان به انتقاد میکشد و از مساله کم بها دادن به دو زبانگی، به عنوان هدفی سیاسی با مقاصدی چون سود جویی اقتصادی- سیاسی نام می برد که قدرت های حاکم برای دست یابی به آن به «نسل کشی زبانی» می پردازند.
این کار نه تصادفا بلکه برنامه ریزی شده و هدفمند با غیر رسمی کردن بعضی زبانها و رسمی کردن برخی دیگر صورت میگیرد که نهایتاً منجر به «کانابالیسم» زبانی یا «همجنس خواری زبانها» می شود. نتیجه پژوهشهای پروفسور کانگاس نشان می دهد که در روند نابودی زبانها، نه عوامل طبیعی و تصادفی بلکه عوامل سیاسی و تمامیت خواهاندگی دولت ها و قدرت ها به طور مستقیم نقش دارند.
پروفسور کنگاس از زمرهٔ افرادی است که مکانیسم سیستم تحصیلی و سیاست را در پیوند گسست ناپذیر با همدیگر در سرکوب زبانی و در نتیجه آن اسارت و عقب ماندگی گروههای زبانی زبان های محکوم و «غیر رسمی» در دولت های توتالیتر و کثیرالمله به شکلی علمی آشکار ساخته و ثابت نموده است.
کتاب او تحت نام «قدرت و زبان» دقیقا به همین مسائل میپردازد. پروفسور کنگاس در این زمنیه به سخنرانی و تدریس در بسیاری از دانشگاههای برجسته جهان دعوت شده است.
نتیجه تحقیقات و سالها تلاش ایشان را به شکلی تقریباً خلاصه شده میتوان به این صورت عنوان کرد: مولف ۲۱ کتاب ، ویراستار ۱۲ کتاب ، مولفه ۱۷ منگراف یا مقاله کوتاه، مولفه بخشهای از ۲۳۸ کتاب، ۲۲ مقاله در مجله علمی و ۲ ترجمه.
گفتگوی اختصاصی سایت «بیز فمینیستلر» با پروفسور توو ایسکوتناب کانگاس به مناسبت روز جهانی زبان مادری:
آن چه در زیر میخوانید ترجمه و خلاصه ای از پاسخ های وی، همراه با تمام منابع نشریاتی که شامل کتابها و مصاحبهها و سخنرانیهای اوست که ضمیمه پاسخ های خود نموده اند:
در بررسی نقض حقوق آموزشی، باید به صورت واضح و روشن ازنقض حقوق زبانی بشر در آموزش و پرورش، و نسل کشی زبانی که در ایران نیز وجود دارد صحبت کنیم. در این رابطه من میخواهم به میثاقهای بین المللی در مورد تعریف حقوق زبانی ، حقوق کودک و تعریف نسل کشی فرهنگی اشاره کنم. در فصل دوم و ششم مقاله ای با نام «ایسکوتناب کانگاس و روبرت دنبار ( ۲۰۱۰)» به شکلی روشن در مورد تعریف و توضیح این مفاهیم نوشته ام. این مهم است که توجه داشته باشید که حق آموزش نیز در تعدادی از معاهدات مهم حقوق بشر منطقه ای شناخته شده است.
محدودیتهای ساختاری در سیستم آموزشی همچنین در ایران در مورد گروههای ملی مختلف از عواملی هستندکه میتواند به نسل کشی زبانی – فرهنگی بیانجامد . در کنوانسیون بین المللی سازمان ملل متحد در مورد پیشگیری و مجازات جنایت نسل کشی (E793، ۱۹۴۸) به ۵ ماده از تعریف نسل کشی برمیخوریم که نسل کشی زبانی و فرهنگی با دو مورد از این تعاریف یعنی بند b و e مطابقت دارد. و نشان میدهند که یک سیستم تحصیلی اجباری بر اساس زبان حاکم منجر به نسل کشی فرهنگی اقلیت زبانی – فرهنگی گروهی می شود که به زبان حاکم تکلم نمی کنند.
درتعریف نسل کشی بر اساس این کنوانسیون امده است:
a) کشتن اعضاِ یک گروه اجتمایی
b) منجر شدن به آسیب اعضا گروهی هم از نظر صدمات فیزیکی و هم صدمات روانی
c) فراهم کردن عمدی شرایطی از زندگی به شکلی که به نابودی بخشی یا تمام آن گروه منجر شود
d) جلوگیری از تولید مثل در گروه
e) کوچ اجباری کودکان یک گروه در گروهی دیگر
همچنان که مشاهده میکنید میتوان گفت که بر اساس تعاریف نسل کشی در کنوانسیون نسل کشی سازمان ملل، سیستم آموزشی اجباری بر اساس زبان گروه متهاجم یک نوع جنایت بشری و نقض حقوق بشر و نسل کشی فرهنگی بر علیه بومیان و اقلیت ها می باشد.
ما در نامهای به انجمن دائمی سازمان ملل متحد بر اساس یک استدلال جامعه شناختی و حقوقی نشان دادهایم ، یک سیستم آموزشی اجباری به زبان حاکم، کودکان دیگر زبانها و بومیانی را که به زبان حاکم تکلم نمیکنند مورد آزار روانی قرار داده و به انها صدمات روحی وارد می کند. به گونه ای که موانع زبانی و نتایج آموزشی سیستم تک زبانه حاکم و تاثیرات روانی حاصل از آن، منجر به عدم دسترسی کافی به دانش میشود و در نهایت به فرار از مدرسه می انجامد. (معمولاً در کشورهای کثیر الملله شاهد ارقام بالای فرار از مدرسه در بین شهروندان اقلیت اتنیکی زبانی هستیم). بدین ترتیب محدود شدن رشد استعدادهای تداوم فقر ه در میان گروههای زبانی اتنیکی را به دنبال دارد ( نگاه کنید اقتصاد ایز برنده جایزه نوبل امارتیا سنّ)
در مقاله کارشناس دوم از«ایسکوتناب کانگاس و دنبار ۲۰۰۸»، ما به جزئیات این امر متمرکز شدهایم که نشان دهیم که چگونه یک چنین سیاستی در سیستم آموزشی تبعیض آمیز تک زبانی میتواند حتی منجر به آزار قربانیان خود شود و حتا بر اساس کنوانسیون “پیشگیری و مجازات جنایت نسل کشی ” سازمان ملل از دیدگاه آموزشی و اجتماعی این چنین سیستم آموزشی مستقیما به نسل کشی فرهنگی میانجامد .
به این ترتیب در تعریف نسل کشی موارد b و e به طور مشخص در مورد ملتهای قربانی سیستم یک زبانی و محدود کننده کاملا مصداق دارد. ازنظر متخصصان آموزش کودک آغاز سال تحصیلی به زبانی به غیر از زبان مادری همواره چون فشاری روانی و جنبی در شروع مرحله ی نو از زندگی آنها بر آنها تحمیل می شود. از همین رو بی سوادی در مناطقی از کشورها و اقصا نقاط دنیا در ناحیههایی ثبت شده است که این چنین سیستم تحمیلی محدود کننده و نابود کننده زبانهای مادری برکودکان اجرا میشود. این نتیجه با بند «ب» کاملاً سازگار است و نوعی از نسل کشی است.
همچنین وادار کردن کودکان گروهی از انسانها به تحصیل و آموزش در مدارس تک زبانی ان هم در آغاز تحصیل موجب، به حاشیه رانده شدن میشود و نهایتاً به آسیمیله کردن کودکان در فرهنگ زبان حاکم و انتقال آنان به آن گروه زبانی حاکم میشود. این دقیقا با تعریف نسل کشی در بند «e» سازگاری دارد که انتقال اجباری کودکان یک گروه در گروهی دگر را چون نسل کشی تعریف می کنند.
سابقا گمان می شد که این تعریف تنها در مورد انتقالات فیزیکی کودکان از جایی به جایی مصداق دارد، حال آنکه امروز ثابت می شود که انتقال سیستم زبانی و فرهنگی کودکان از زبانی به زبانی دیگر جز زبان مادری آنها به نسل کشی فرهنگی و از بین رفتن هویت و زبان و فرهنگ در نسلهای آینده منجر می شود.
چنین سیستم آموزشی سرکوب کننده ای می تواند از نظر قانونی به شکلی که خلاصه وار اشاره شد مثالی بر نقض حقوق بشر و جنایت نسل کشی باشد.
نقض حقوق بشر از این جهت که در دراز مدت این سیاست ها به انقراض اتنیکی- زبانی گروههای انسانی مورد تهاجم می شود. با به کار گیریاین مفاهیم ملاحظه میشود که در حقوق بین ملل کیفری چنین سیستمهای سرکوب گری به جهت اعمال این سیستم غیر انسانی باید مورد مجازات قانونی قرار گیرند. در واقع، در آنجا که هرم زبانی با هرم قدرت سیاسی و اقتصادی همپوشانی میکند, عدم دسترسی اقلیت ها به حقوق زبانی یک امر قابل پیش بینی است که به درگیری و تنش میانجامد. این امریست که برای مثال، محققان صلح مانند بیورن هتنر، آسبیورن ایده و یوهان گالتونگ و جامعه شناسان فرهنگی حقوق بشر، مانند رودولفو اشتافنهاگن نشان داده است.
یک مثال خوب از احترام به حقوق زبانی انسان قانون اساسی اولیه ۱۸۶۷ از اتریش است.
در بخشی از متن قانون اساسی اتریش آمده است:
«تمامی اقلیت های قومی در دولت باید از حقوق یکسانی داشته باشند و به خصوص، حق مطلق برای حفظ و توسعه ملیت خود و زبان خود را دارند. همه زبان های مورد استفاده در استان ,داشتن حقوق برابر با توجه به آموزش و پرورش، مدیریت و زندگی عمومی توسط دولت شناخته شده است. در استانها گروه های قومی، نهادهای آموزشی عمومی چنین است که تمام گروه های قومی برای به دست آوردن آموزش و پرورش آنها بدون نیاز به یادگیری یک زبان دیگر در استان میسر است ( ذکر شده در Capotorti 1979: 3).»
بسیاری از کشورها در دهه های گذشته به طور رسمی چند زبانه شده اند، بعضی بیشتر بر روی کاغذ (به عنوان مثال آفریقای جنوبی) و بعضی در عمل، از طریق حداقل پیاده سازی (به عنوان مثال هند، پرو، بولیوی و چندین کشور دیگر آمریکای لاتین ). یک احتمال این است که به اقلیت نسبتا در مناطق خاص متمرکز زندگی می کنند، حقوق زبان های منطقه ای در این مناطقداده شده است، از جمله برای مثال، سامی در فنلاند و نروژ یا پنج اقلیت های ملی رسمی در سوئد. این به چند عامل مثبت در کشورهای ذکر شده منجر شده است که این در ایران نیزممکن است.
در یک سیستم درست برنامه ریزی شده آموزشی در واقع کودک در وهله اول زبان مادری ، در کنار آن یک زبان منطقه و حتی زبان سوم بین المللی چون انگلیسی را میتواند همزمان بیاموزد. بیشتر والدین از این حق بیخبرند و فریب میخورند که گویا باید انتخاب کند که یا این یا آن ، در مورد دو یا چند زبانگی و امتیازات آن نه دانش نه آگاهی حقوقی دارند. مثلا آنها گمان میکنند که اگر کودکانشان میخواهد انگلیسی یاد بگیرد باید آن زبان را برگزیند و زبان مادری خود را قربانی کند. والدین باید بدانند که آنها حقّ دارند در دو یا چند زبان در مدارس, کودکان خود را با سواد کنند، چیزی که در هزاران مدرسه در دنیا هم اکنون در حال اجرا است!
با توجه به آخرین اطلاعات ائتنولوگ شماره ۲۳ از ۷۱۰۶ زبان لیست شده و دیگر جداول ائتنولوگ باجزئیات پیچیده، زبان فارسی به عنوان یک زبان در خطر انقراض دیده نمی شود. در این موتور جستجو که بر اساس اطلس زبانهای در معرض خطر زبان طراحی شده در حال حاضر ۴ زبان های آسیب پذیر و ۱۴ زبان قطعا در معرض خطردیده می شود. فارسی در میان این زبانها نیست. یونسکو همچنین نه معیار سرزندگی زبان معرفی کرده است
زبان از آنجا که مستقیماً بخشی از هویت را تشکیل می دهد. غالباً با به خطر افتادن آن احساسات مدافعه گرانه چون نفرت از زبان حاکم را به دنبال دارد. در حالی کهدر یک برنامه ایدهآل تحصیل و آموزشی ، زبان مادری باید در ابتدا محور اصلی باشد، لا اقل تا کلاس ۸. یک زبان ارتباطی نیز یا از ابتدا یا از سالهای ۳ یا ۴ یا ۵ میتواند به موازات آن چون یک ماده درسی تدریس شود هفتهای چند ساعت. غیر از این ، هر کشوری البته مدلهای مناسب حال خود را دارد که میتوان در گفتگویی به جزئیات پژوهشی و نتایج حاصل از آن پرداخت.