برای حفاظت زبان مادری خود به نهضت ترجمه نیازمندیم
به گزارش دورنانیوز به نقل از تبریزمن: زنان، قشری از جامعه هستند که نقش سازندهای در عرصههای مختلف ایفا میکنند و خوشبختانه امروزه به سطحی از آگاهی و توانمندی رسیدهاند که میتوانند در زمینههای گوناگون نقشآفرین ظاهر شوند. هر چه گستره فعالیت آنها بسط داده میشود، میتوان به نتایج مطلوبتری در زمینه کاهش آسیبهای اجتماعی و تربیت نسلی خلاق و متعهد امیدوار شد.
فعالیتهای فرهنگی و رسانهای از جمله عرصههایی هستند که از موقعیتهای زنان تاثیر میپذیرد و تا حد قابل توجهی هم موفق بوده است.
در این خصوص سراغ یک زن جوان آذربایجانی رفتهایم که با تمامی مشکلات موجود، هم اکنون به انتشار مجله فرهنگی، اجتماعی، ادبی و هنری دو زبانه «بان» میپردازد که البته با استقبال خوب دانشجویان و جوانان مواجه شده است.
او تاکید میکند که در گذشته چند مقالهاش به صورت محدود در نشریات مختلف چاپ شده بود، اما آرزو داشته که خود نشریهای داشته و دغدغههای جامعه را به طور مستقل منتشر سازد.
«مهدیه آهنی»؛ ۳۴ ساله، متولد و بزرگ شده شهرستان مرند است. وی در خانوادهای تربیت یافته که والدین از قشر شریف معلم هستند.
او بعد از اخذ مدرک دیپلم، وارد دانشگاه تبریز شده و در رشته فلسفه تا مقطع کارشناسی ارشد به تحصیل پرداخته است.
علیرغم اینکه سابقه کار ژورنالیستی ندارد اما از سنین نوجوانی همیشه مجلهخوان بوده و میگوید: قبل از ورود جدی به حیطه نشریه، مشاغل متعدد و بیارتباط با رشته تحصیلیام را تجربه کرده و مانند بیشتر همنسلهایم با معضل بیکاری و فشارهای اقتصادی دست و پنجه نرم کردم…
نکته جالب توجه اینکه، بعدها به شغل انبیاء بسیار علاقهمند شده که بدلیل عدم شرایط مربوطه، پیگیری آن فراهم نشده و در نهایت مصمم شده تا انرژی و مسیر خود را جهتمند نموده و در وادی فرهنگ به علایق خود بپردازد.
ماهنامه دو زبانه فارسی – ترکی «بان» توسط یک اکیپ جوان اداره شده و با انتشار در زمینههای اجتماعی، ادبی، زنان، فرهنگی، شهری و غیره در دسترس علاقهمندان است…
▪️ هدف از انتشار مجله دو زبانه «بان» چیست؟
دنبال صدایی متفاوت از تکرار مکررات بودیم که بیشتر نشریات آذربایجان – به زعم ما – گرفتارش بودند و دوست داشتیم صدای نسل امروز باشیم، نسلی که شهرنشین بوده و با مسائل شهری سر وکله میزنند، یعنی به دور از نگاه نوستالژیک به شهر و به دور از نگاه معماری – تاریخی و غیره! به عبارت دیگر میخواستیم یک بار هم که شده شهر را از زاویه خودمان – که هم امیدواریم و هم سرخورده – مشاهده کنیم به طوری که در شهر پرسه میزنیم، در کافهها جمع میشویم و بحث روزمره میکنیم، همان ساکنانی که شهر مقابل چشمشان به مکانی برای پس زدن عابر پیاده تبدیل میشود به صورت جدیتر بپردازیم. دنبال حافظه گمشده شهرمان رفته و حق و حقوق شهروندیمان را فریاد بزنیم، اگر به سراغ ادبیات هم میرویم با این رویکرد به سراغش برویم زیرا معتقد بودیم انسان شبیه جایی است که در آن زندگی میکند، لذا قصد داشتیم مشاهده کنیم ما و ادبیاتمان چقدر شبیه شهرهایمان هستیم و شهرها چقدر شبیه ما و ادبیات ما هستند.
▪️ دلیل انتخاب عنوان «بان» برای اسم مجله چه بود؟
ترجیح ما انتخاب اسمی تکسیلابی و ترکی بود، به طوری که برایمان مأنوس بوده و متعلق به خودمان باشد و از سوی دیگر بتواند پیام مجله را منتقل کند، لذا چند مورد نام را انتخاب کردیم که نهایتا نام «بان»، مجوز گرفت که معنی آن، همان بانگ و آواز خروس هم هست که میتواند نمادی از بانگ بیداری تلقی گردد.
▪️ در انتخاب مطالب و اشعار مجلهتان همچون برخی از رسانههای دیگر ردپایی از انحصارطلبان ادبیات آذربایجان وجود دارد؟
من واقعا اطلاعی ندارم که در آذربایجان آیا مافیا و انحصارطلبی خاصی وجود دارد یا خیر! اما به نظرم چنین چیزی بعید به نظر میرسد چرا که ادبیات آذربایجان به جهت تاریخی چندان مورد التفات نبوده است! به هرحال ما در مجله اگر به سراغ افراد رفتهایم با دو رویکرد بوده است؛ اینکه اصرار داشتیم بان تریبونی برای افراد کمتر شناختهشده از نسل جوان باشد و نگاه جدید به ادبیاتمان… ما با نگاه شهری و شهرمحور به سراغ مسائل میرویم، از این جهت در حوزه ادبیات میخواستیم صدای کسانی باشیم که نگاهی مشابه رویکرد ما داشته باشند و همین دو فیلتر (شهرمحوری و صدای افراد بدون تریبون) به گمانم مانع از افتادن در دام هرگونه کلیشه و احیانا زد و بندهای فرهنگی میشد.
از طرفی، بان محصول یک طیف نویسنده و هیئت تحریریه کاملا مستقل و شخصی است، بدون هیچ بودجه و وابستگی به نهادهای دولتی. یعنی صددرصد مبتنی بر فروش تک به تک مجله و گاها آگهیهایی که دریافت میکند، بنابراین همین امر باعث می شود نگاه ما راحتتر به تمام جریانها انتقادی بوده و بر این استقلال هم تاکید داشته باشیم.
▪️ با توجه به وجود استعدادهای ادبی فراوان، چرا نویسندگی در شهر تبریز دشواریهای خاص خود را دارد؟
«نویسندگی در تبریز» را من به «نویسندگی به زبان ترکی در شهرهای غیرفارسیزبان مخصوصا منطقه آذربایجان» ترجمه میکنم! با این نگاه، ما در چند دهه اخیر به جهت نثر ترکی چندان وضعیت خوبی نداشتیم و بیشتر یا مصرفکننده آثار ادبی به زبان فارسی بودیم یا تولیداتمان به شعر ترکی محدود شده بود، بدلیل عدم آموزش رسمی زبان مادری خود و عدم فرهنگ مطالعه متون داستانی و نثر ترکی آذربایجانی (که نتیجه فرهنگیِ همان تکزبانه کردن آموزش و رسانههاست) در زمینه نثر، ضعفهای بسیار داریم همین مسائل دست به دست هم داده تا نثر ما به روز نشود، پس مقبول مخاطب امروز هم نخواهد بود، نثرنویسی دشوار است و نیازمند آمیختگی با امروز و زبانی است که بتواند خود را با امروز در آمیزد، پس افراد بیشتر به سراغ شعر میروند، ظاهرا شعر از نثر راحتتر است لذا وقتی میخواهد به سراغ نثر برود یا در مسیر تکرار متون تاریخی آذربایجان گرفتار میشود یا فارسینویسی میکند، لذا در مجموع داده و دیتا به این زبان سهلالوصولتر است، پس طبیعی است در این فضا هم نویسنده و هم مخاطب به سراغ فارسینویسی و فارسیخوانی برود، که هم جایگاهی برای نویسنده در فضای ادبیات ایجاد خواهد کرد و هم مخاطب راحتتر میخواند و احساس میکند به درد امروزش میخورد.
این مطالب، یک نگاه کلی و تاریخی بود وگرنه در چند سال اخیر تولیدات ادبی نثر ترکی رو به رشد است، گویا یک چرخش به سمت ادبیات ترکی از نو اتفاق افتاده که نشان از امیدواری به چشمانداز نثر ترکی آذربایجانی در آینده نزدیک محسوب میشود.
▪ ️مخاطبان شما عموماً چه طیفی از جامعه هستند و آیا استقبال قابل قبولی از مجله به عمل میآید؟
ما در پیج اینستاگرام مجله میتوانیم یک داده آماری صریح از طیف سنی مخاطبانمان را مشاهده نماییم که تقریبا با همان نمود بیرونی خود همسان است، مخاطبان ما بیشتر در رده سنی ۲۵ تا ۴۵ ساله قرار دارند، اما طیف جوان دانشجو و عموما طرفدار کتاب ترکیخوان و علاقهمند به فرهنگ و ادبیات ترکی جایگاه خاصی در این بین دارند، لذا در این مورد گرچه مخاطب جوان آمار بالاتری دارد ولی با افراد میانسال زیادی هم برخورد کردهایم که مخاطب ما بودند، این امر را تقریبا یک هفتهای که در نمایشگاه کتاب و مطبوعات تبریز حضور داشتیم به عینه مشاهده کردیم.
▪ ️مقوله دفاع از حق و حقوق زنان در مجله شما در چه جایگاهی قرار دارد؟
وقتی به سراغ شهر و مسائل شهری رفته و با عینک فلانور یا همان پرسهزن به شهر نگاه میکنید، خواه ناخواه به دنبال ردپای حضور زنان در مکانهای شهری خواهید بود، زن یا مرد امروزی در مقام شهروند، هر دو در پی سهمخواهی از شهر هستند. شهر و مدنیت، مفاهیم حقوق بشری و مطالبات مدرن را با خود حمل کرده و بالاجبار این موضوعات طرح می شود، لذا جایگاه زنان، افراد دچار معلولیت، حیوانات و غیره در شهر از موضوعات انسانشناسیِ شهری هستند.
▪️ گسترش فضای مجازی چه تاثیراتی در انتشار نشریات مکتوب داشته و آینده آن را چگونه ارزیابی میکنید؟
به جهت ارتباط نزدیکتر با مخاطب و اینکه مخاطب خودش را نه در مقام پایینتر و با فاصله از طیف نویسندگان، بلکه هم ردیف و همسو با نگاه و دغدغههای خود میبیند حتما که موثر است، زیرا تبادل مطالب آسانتر و سهلالوصولتر خواهد شد، در نقد و ارائه نظر همیشه باز میماند و یک تبادل دائمی افکار بین نشریه و مخاطب برقرار است که به رشد دوسویه کمک شایانی مینماید.
▪️ نقاط ضعف و قوت نویسندگان جوان آذربایجانی را در چه میبینید؟
فکر میکنم نسل جوان به نوعی به این خودآگاهی تاریخی احساس نیاز میکند و بسیار راغب است به دوره درخشان و غنی ادبیات خود برگردد، نسل جدید آذربایجانی بسیار باهوش بوده و در عین اینکه در دهکده جهانیِ ارتباطات زندگی میکند، در سایه همین ارتباطات، به انبوه نوشتهها، مراجع، کتب و تاریخ خود دسترسی پیدا کرده و همین امر موجب نوعی آگاهی و خودآگاهی تاریخی و فرهنگی در او شده است، پس با نگاهی جهانی و مدرن به مسائل منطقهای خود نگاه میکند با این سلاح آگاهی، موضوعات روز را از کلیشهها و درجا زدنها تشخیص میدهد، اما بالطبع، تولید ادبیات بهروز و مختص خودش نیازمند حوصله، کار و زحمت و صبوری زیادی است، لذا شاید نوعی «نهضت ترجمه» برای ما ضروری باشد.
▪ ️چه ارتباطی میان زبان ادبیات و زبان مردم در انعکاس مشکلات و دردهای اجتماعی وجود دارد؟
هر زمان این ارتباط وجود داشته، دوره شکوفایی ادبیات آن دوره بوده است. نمونه موفق آن، نشریه ملانصرالدین بود که مورد استقبال بینظیر ترکهای سراسر منطقه قرار گرفت و زمانی که این زبان، هم در قالب و هم در محتوایش از زبان مردم کنده شده، افول کرده و به یک تریبون مصنوعی و خنثی بدل گشته است.
▪️ تا چه حد توانستهاید فضای رقابتی در بین نویسندگان جوان ایجاد نمایید تا آنها بتوانند استعدادها و توانمندیهای خفته خود را شکوفا سازند؟
اینکه مجله «بان» در کمتر از دو سال فعالیت خود توانست سر و صدایی در بین نشریات و فضای ادبیات آذربایجان ایجاد کند ما را دلگرم کرد که مخاطب به ما اعتماد کرده است، اما اینکه بتواند نسلی از نویسندگان و ژورنالیستهای موفق را پرورش بدهد (اگر بتواند!) هنوز این گفته زود است و باید صبر کرد و دید… اما در مجموع، فضا را امیدوارکننده میبینیم.
▪️ در انتشار مجله و انتخاب مطالب آن با چه محدودیتهایی روبرو هستید؟
از اولین شماره بان که در آبان ۹۷ منتشر شد تا به امروز، متاسفانه هیچگونه سوبسید کاغذی دریافت نکردهایم، قیمت هر بند کاغذ تا ۵ برابر افزایشیافت و این فشار زیادی روی ما – که مجلهای مستقل و فاید بودجه بودیم – تحمیل کرد، از طرف دیگر در انتخاب مطالب چنان که عرض کردم رویکردهای مخصوص به خود ما باعث میشد که هر نوشتهای در قالب بان نگنجد، یعنی همان تاکید بر شهرمحوری، و مانور روی افراد کمتر شناختهشده… بنابراین ما یک در میان در شمارههای مجله به سراغ یک موضوع میرویم، تا اینجا سه تم موسیقی، مشروطه و زنان را کار کردهایم. خب! در نظر بگیرید وقتی همان نگاه را بخواهیم روی یک موضوع خاص متمرکز کنیم، مثلا به دنبال نوشتهای باشیم که هم شهرمحور و هم آن نگاه را بخواهد به مشروطه یا موسیقی ربط بدهد و با تلفیق ایندو نوشته مطلب نهایی حاصل بشود، خودبخود چه فیلترهایی برای نویسنده ایجاد کردهایم! پس تقلای ما برای این کار چندین برابر یک مجله فرهنگی معمولی خواهد بود لذا این اگر نوعی محدودیت محسوب شود به هر حال رویکردی است که خودمان انتخابش کردهایم.
▪️ اگر مخاطب مجله «بان» بودید با در نظر گرفتن مسائل روز، چه نمرهای به آن میدادید؟
به این دلیل که خودم هم در جریان صفر تا صد تولید محتوا و قالب مجله هستم و میدانم کجای کار دچار نقصان هست و چرا، و در عین حال، با هر شماره، با طیف جدیدی از افراد و نویسندگان آشنا میشوم که برایم بسیار مسرتبخش بوده و پر از چالش است، به خاطر درهمآمیختگی این زحمت و لذت، شاید نگاهم با مخاطبی که صرفا مجله را به دست میگیرد کمی متفاوت باشد. بعضی شمارههای مجله، خودم را خیلی قانع کرده و بعضی شمارهها را با وجود زحمت کار، میدانم با چه سختیهایی آنطور که باید برایم کاملا رضایتبخش نشده است. شخصا مجله، این محصول مشترک جمعی و تیمی را، دستاوردی میبینم که بابتش حس غرور میکنم. امیدوارم این رضایت در مخاطب هم همینطور باشد. در کل کسی به ما نمره کمی نداده ولی ما استقبال خیلی خوب و لطف زیادی از مخاطبان و دوستانمان گرفتهایم، لذا اگر با فاصله از بان بایستم و بخواهم نمره بدهم، شاید ۱۸ بدهم از بیست… چراکه نه!