خبر تلخ و كوتاه است. “پدر رومينا به ٩ سال حبس محكوم شد.” مجازات بريدن سر دختري نوجوان با خشن ترين شكل ممكن در سرزمين نفرين شده ي ما، تنها ٣٠٠٠ روز لعنتي ست. حالا هم خانواده ي قاتل در پي گرفتن حضانت پسر پنج ساله از مادر داغدارند. چطور مي توان از زنان اين سرزمين انتظار داشت كه از تجاوز و آزار و تعرض ها پرده برداشته و به مجازات متجاوزين يا احقاق حق اميدي داشته باشند، وقتي قاتلي كه مرتكب شنيع ترين نوع جرم يعني قتل نفس شده است، چنين مصون و مدعي ايستاده و مجازاتش حتي به اندازه ي كشتن چند گاو همسايه نيست؟ بپذيريم يا انكار كنيم، واقعيت كريه تر از آنست كه بتوان آنرا در زير لحاف چهل تكه ي شعارها و ادعاها پنهان كرد. از ديد حكومت و جامعه ، بدن زنان نه تنها ماهيتي اغواگرانه و گناه آلود را با خود حمل كرده و عامل شهوت و تحريك و لغزش مردان مي شود و لذا مستوجب مراقبت و تنبيه است، بلكه سرزميني زراعي براي كشت و متعلق به مردان است كه حق هر دخل و تصرفي را در آن دارند. از منع و حصر و حذف گرفته تا كشف و فتح و غصب. امري كه بدن را به امري بيگانه براي زنان بدل كرده و وحدت ضروري تن و روان را دچار گسستي عميق كرده ست. عميقا معتقدم بحث بدن زنانه و رابطه ي آن با ابعاد قدرت و سلطه و درنهايت خشونت و سركوب، امري ست كه مي بايست خاستگاه و نقطه ي آغاز كليه ي مطالعات نظري و جنبش هاي عملي قرار گيرد تا ببينيم اين گره ناگشوده كه سالهاست گلوي زنان را مي فشارد، از كدامين آبشخور نظري سيراب شده و نان منافع خود را در كدامين خونابه خيس ميكند؟ در متن بعدي نظرم را كمي مفصل تر خواهم نوشت.
پ ن ١: اين متن نه توهيني به مردان بلكه اشاره به روندي تاريخي در فضاي حقوقي /فرهنگي/سياسي جامعه ي ايران مي باشد كه حق ها قبل از آنكه مطرح گردند، پيشاپيش سلب شده و بر دار آويخته مي شوند. پ ن ٢: اينكه مرداني به صورت فردي و بر اساس اصول اخلاقي خود، اين حقوق را رعايت كرده و از سلطه بر زنان حذر مي كنند، امري بسيار ارزشمند اما شخصي ست و نمي تواند بحران نهادها و ساختارهاي معيوب تبعيض آميز را حل كند. پ ن ٣ : اين متن در پي مظلوم سازي از زنان و ناديده گرفتن سواستفاده ها و خشونت هاي پنهان بعضي از آنان نيست. در اين مورد بعدها خواهم نوشت. اما مصرانه تاكيد دارم كه در يك ساختار تبعيض آميز سلسله مراتبي، همه در نهايت قرباني خواهند شد. و اينكه در نهايت آنچه مي بايست مورد نقد و حمله و واشكافي قرار گيرد نه اشخاص، بلكه سازوكارهاي سلطه و تبعيض و سركوب در يك رابطه ي بيمار فرادست/فرودستي ست. چه بپذيريم چه نه، جامعه اي مملو از زنان پرهراس و مردان مستاصل، محكوم به شكستي تلخ است.
فرنوش تنگستانی @SocialistL