خون بس؛ من فصلیه نیستم
«دده امینه» حالا ۷۶ سالش شده است. وقتی ۱۴ ساله بود، برادرش در جریان یک درگیری بر سر حقابه کشاورزی، پسری از طایفه دیگر را با ضربه چماق از پای درآورد. بیم خونریزیِ بیشتر که بالا گرفت، بزرگان طایفه مصمم شدند تا جلو فاجعه را با «خون بس» بگیرند.
هیچکس از امینه نپرسید به این وصلت راضی است یا نه؟ او تا شب عروسی همسرش را ندید. برایش مراسمی نگرفتند و کسی برایش یزله و هوسه نخواند و پایکوبی نکرد. او زنی بود که برای صلح به طایفه درگیر داده شد. نه مهریه داشت، نه شیربها و بعدها که هشت فرزند رشیدش قد کشیدند و همسرش درگذشت، از ارث او محروم بود. امینه ۳۰ سال متوالی نتوانسته بود خواهران و برادرانش را ببیند؛ تا زمانی که پسر دومش درس خواند، کتابخوان شد و یک دم غروب ماشین پیکانش را آورد جلو خانه مادرش و گفت میخواهم ببرمت خواهر و برادرها و روستای آبا و اجدادیات را ببینی. در طول این سالها مادر امینه مرده بود. خواهرانش به خانه شوهر رفته بودند، برادرانش بچههای قد و نیمقد داشتند و او که همان حوالی بود، هیچکدام از آنها را ندیده بود.
«یعقوب»، پسر کتابخوان امینه، میگوید: «خون بس به فرستادن یک زن از خانواده قاتل برای همسریِ مردی از طایفه مقتول میگویند. گروگانی که در گذشته، تا زمان مرگش حکم سوپاپ اطمینان را بازی میکرد، از خشم خانواده مقتول میکاست و مانع جنگ میشد؛ یک جور ضربهگیر و کیسه بوکس! اما این رسم الزاما متعلق به خوزستان یا عربها و لرها نیست و در چندین استان ایران به عنوان یک روش مصالحه استفاده میشد. الآن گرچه اجرای آن نادر است و نسل جوان نگاه دیگری دارند، اما به کلی منسوخ نیست.»
یعقوب، به روایت خودش، اگر شاهد ستمهای بیشماری که بر مادرش رفته نمیبود، شاید این درک و آگاهی را نداشت که امروز در این مورد به شاگردانش آموزش بدهد.
«مادرم خودی محسوب نمیشد. او یک زن بریده از جهان، یک زن بیوطن و یک زن بیخانواده بود. مادرم نه عضو طایفه پدریاش محسوب میشد نه در طایفه پدر من او را خودی حساب میکردند. با اینکه پدرم او را دوست داشت اما جرات نمیکرد محبتش را نشان بدهد یا بر خلاف قاعده رفتار کند. دیگران هم از هیچ زخمزبانی دریغ نمیکردند. عمههایم به مادرم به چشم خانواده قاتل برادرشان نگاه میکردند و از آزارش دست برنمیداشتند. پدرم با اینکه ذاتا مهربان بود اما در عمل هیچ حمایتی از او نکرد. او هم این وصلت را نمیخواست و دلش در گرو دخترخالهاش بود. اما در جریان این سنت کسی به میل و اراده مردی که بیاذن و رضایت، وادار به همسر گرفتن میشود، توجهی نمیکند. یعنی یک ظلم دو سویه رخ میدهد.»
یعقوب میگوید خوشبختانه بین نسل جدید چه در طوایف عرب و چه در عشایر بختیاری ساکن خوزستان، این سنت تا حد زیادی منسوخ شده است و به ندرت اتفاق میافتد.
اخیرا «صادق جعفری چگنی»، رییس دادگستری شوش، گفته است که در حال جمعآوری مستندات لازم برای ثبت ملی سنت خون بس هستند. این اظهارات پس از هشت سال، زخم کهنه خون بس را باز کرده و باعث اعتراض و مقاومت زنان خوزستانی شده است.
چگنی در مورد نیتش گفته است که قصد دارند از این سنتها در توسعه قضایی، عدالت، امنیت پایدار و ارتقای سرمایه اجتماعی بهره ببرند.
هشت سال پیش هم موضوع ثبت ملی خون بس در چند استان دیگر ایران جنجالآفرین شد. مسئولان محلی چهار استان لرستان، فارس، چهارمحالوبختیاری و کهگیلویهوبویراحمد برای ثبت سنت «فصل» و خون بس تلاش کردند که با مخالفت مدیران ثبت آثار «سازمان میراث فرهنگی» مواجه شد و این تلاش مسکوت ماند.
حالا هشتگهای «من فصلیه نمیشوم» و «من خون بس نمیشوم» حکایت اعتراض زنان خوزستانی نسبت به ثبت این سنت خشونتبار است.
«پونه پیلرام»، فعال حقوق و پژوهشگر حوزه زنان، که در مورد خون بس نیز پژوهش مفصلی انجام داده است، به ایرنا میگوید: «فلسفه دادن زن، در خون بس تحقیر خانواده قاتل است… به گفته برخی زنان خون بس، حتی بچهای که در این ازدواج به دنیا میآید با القاب زشتی نامیده میشود. با اینکه برخی به این آیین، لقب ”سنت حسنه” دادهاند، در واقع میخواهند وجدان جمعی را ساکت کنند.»
اما «حدیث عسکرزاده»، خبرنگار محلی ساکن خوزستان که خودش هم متعلق به یکی از طوایف عشایر خوزستان است، معتقد است باید مابین پدیده فصل و خون بس تفاوتهایی قایل باشیم.
او میگوید: «همه سنتهای مرتبط با فصل بد نبودهاند و علیرغم خون بس که مایه شرم است، در گذشته حکمیت از طریق فصل در قبایل مرزی منشا خیر و صلح بوده. فصل یک شیوه کلی مصالحه است که خون بس یکی از زیر مجموعههای آن محسوب میشود. متاسفانه خون بس یا “خین بر” یک رسم ننگین، دردناک و ضد انسانی در بطن این جریان بوده که بیتردید نباید مورد تقدیر یا ثبت قرار بگیرد.»
فصل به شیوه حکمیت و جبران خسارت مالی یا معنوی مابین دو قبیله و طایفه اطلاق میشد. زمانی که دو طایفه در جنگ و درگیری باعث زیان هم میشدند، برای توقف خونریزی و درگیری، سازوکاری به نام فصل وارد عمل میشد و چیزهایی رد و بدل میشدند. زمین، پول، دارایی، برگزاری مراسم عذرخواهی و «طلب حلالیت» بخشی از این سازوکار است. اما در این میان یک روش بسیار دردناک که در این سازوکار مورد استفاده بوده است، معامله یکی از زنان وابسته به قاتل بود تا به منزله توافقی برای صلح و مانعی برای افزایش خونریزی باشد.
«رایحه مظفریان»، پژوهشگر حوزه زنان ساکن ایران، به ایرانوایر میگوید این ایده که بگوییم ما بر اساس یک رسم قدیمی، زنانمان را مابین دو قبیله دشمن مبادله میکردیم تا بتوانیم به دعوای بین آنها پایان بدهیم، هیچ چیز خوشایندی برای ثبت فرهنگی ندارد.
او معتقد است میراث فرهنگی به آثاری باقیمانده از گذشتگان گفته میشود که ارزش فرهنگی و قیمت ماندگاری داشته و برای آیندگان، پیام و توشه قابل عرضه و منحصر به فردی داشته باشد و به کار بیاید.
رایحه مظفریان نیز معتقد است بین مقوله خون بس و فصل تفاوت وجود دارد: «فصل به معنای تلاش سران دو قبیله برای ایجاد صلح و آرامش است. همه افرادی که در امور قبیله مشارکت میکنند، ماهانه به فصل کمک میکنند تا شاید اگر خودشان درگیر مشکلی بشوند بتوانند از خدمات فصل بهره ببرند. خون بس هم بخشی از فصل بوده است. اگر خون بس را از سنت فصل کنار بگذاریم و خود فصل را به تنهایی به عنوان یک میراث فرهنگی ناملموس و باارزش تعریف کنیم که کارکرد قوه قضاییه را در روزگاران گذشته برای آحاد جامعه آن روزها داشته، یک امر پسندیده است. اما همین فصل هم ایراداتی داشته که امروزه بهتر است آن ایرادات را رفع کنیم.»
این نویسنده معتقد است علاوه بر مقوله خون بس که ایراد اساسی فصل بوده است، دیگر مشکل اساسی سازوکار فصل، عدم مشارکت زنان در کل پروسه فصل است: «زنان در فصل هیچ رای و حضوری ندارند. البته به همان اندازه هم دین و تعهدی برای پرداخت پول به فصل ندارند و البته زنان هرگز مشکلاتشان را به فصل نمیبرند. شاید موارد معدودی وجود داشته باشد که زنان دست به دامان فصل شده باشند اما از آنجایی که بیشترین اعضای فصل در قبایل مردانند، زنان در این جریان هیچ جایگاهی ندارند.»
به گفته مظفریان هدف از ثبت ملی آثار این است که در نهایت بشود آن میراث را به ثبت بینالمللی رساند، اما یونسکو اساسنامهای قوی و مستدل دارد و در اساسنامهاش به شدت نسبت به تبعیض علیه زنان واکنش و مقابله نشان میدهد. بنابراین در نهایت ثبت فصل اگر متضمن رسم خون بس هم باشد، مورد تایید یونسکو قرار نخواهد گرفت.
به گفته او، زمان تجدید نظر در مورد این سنتهای اشتباه فرا رسیده است: «در گذشته رسمی در کردستان وجود داشته است که اگر دو دوست با همدیگر پیمان برادری میبستند برای تحکیم این پیمان، خواهران همدیگر را به زنی میگرفتند و هر کدام از این زنها، مهریه دیگری محسوب میشد بدین معنا که اگر زندگی یکی از آنها به سرانجام نمیرسید و منجر به طلاق میشد، آن دیگری هم میبایست همسرش را طلاق میداد.»
او میگوید به عنوان یک فعال حوزه زنان بر این باور است که طرح این ماجرا فرصت مغتنمی است تا نسبت به سنتهای غیرانسانی و نادلپسند تجدید نظر کنیم.