باز نشر نامه زنده یاد مهری جعفری به بهانه ورود آزادانه زنان به ورزشگاه آزادی
حضور پانصد تماشاگر زن در ورزشگاه آزادی در مسابقه استقلال تهران و مس کرمان را شاید بتوان در جنبش زنان و تاریخ ورزش بعد از انقلاب ثبت کرد.
۳ شهریور ۱۴۰۱ – ۲۵ اوت ۲۰۲۲ برای اولین بار این پانصد زن در یک مسابقه لیگ برتر ایران، قانونی و با داشتن بلیت و بدون ضربوشتم و گاز اشکآور و بازداشت، در جایگاه ویژه زنان، در ورزشگاه فوتبال تماشا کردند.
گفته شد بلیتها در بازار سیاه تا دو میلیون تومان فروش رفته است.
البته باز هم گفته شد زنان حاضر در ورزشگاه «گزینش» شده بودند تا مطابق «شئونات» رفتار و حجابشان را حفظ کنند به خصوص که چشم دوربینها به آنها دوخته شده است.
یادداشت زیر به قلم مهری جعفری، شاعر، وکیل دادگستری و مدرس سابق کوهنوردی، در پاسخ به گفته های علی دایی، در خبرگزاری ایسنا در آذرماه ۱۳۹۱ نوشته شده است(۱). علی دایی در صحبت های خود فوتبال را ورزشی مردانه دانسته که بازیکنان آن نباید مثل زن ها باشند و آنها باید مردانه بجنگند. مهری جعفری که در سال ۱۳۸۷ اقدام به صعود دو قله ۷هزار متری خانتانگیری و لنین در منطقه «پامیر» کرده و یکی از آنها را به صورت انفرادی و بدون همراه و راهنما صعود کرده نامه زیر را در نقد نگاه علی دایی به نگارش درآورده است. او همچنین فارغ التحصیل کارشناسی ارشد در رشته حقوق بازرگانی بین المللی از یکی از دانشگاه های لندن بود.
یادداشت مهری جعفری به علی دایی را در زیر می خوانید:
آقای علی دایی!
مدت ها بود که حرف ها و رفتارهای برادران شهرم را فراموش کرده بودم، و همه آن سایه های سیاه را بالای سرمان؛ و البته تمام آن تلاش های خودم را که در چالش مداوم با آن سایه به کار می بستم و فرساینده بود، و حالا پس از چند سال دوری از آن فضای رعب آور، حرف های تهاجمی اما ظاهرا بی قصد و غرض شما، همه چیز را دوباره به یادم آورد و بار دیگر مرا وادار به پاسخ کرد. اما این بار حس می کنم در کنار خواهران خودم با آرامشی که هرگز پیش از این نداشتم، با شما حرف می زنم: برادر!
همه خوب می دانیم که قدرت برای شما به عنوان رکنی تعیین کننده در فوتبال مهم است، و همه ما پرتاب های شما را خوب به یاد داریم؛ اما این بار تلاشی که در نشان دادن قدرت به خرج داده اید، گلی را برای شما به ثبت نخواهد رساند، چرا که ظاهرا توپ شما وارد دروازه ما شده و حال آن که ما که در یک زمین بازی نمی کنیم! درست است که کلا دیوار ما بسیار کوتاه تر از دیوار شماست، اما شاید هرگز تصور چنین تاختی از طرف شما نمی رفت که اخیرا دیدیم چگونه زمین فوتبال را با زمین زلزله زده ها پیوند زدی؛ بله برادر! همه حرکت های شما مثل تمام فوتبالیست های دنیا دیده می شود و حرف های شما هم البته شنیده می شود.
من گفته های شما را برای چندمین بار مرور کردم و تلاش کردم این تهاجم بی قصد و غرض شما را فراموش کنم اما آخرین بار درد عجیبی را در بخش هایی از مغزم حس کردم و یک باره انگار همه آن چیزهایی که از آن سرزمین مشترک دور ریخته بودم دوباره به حلقوم من ریخته شد و گلوی مرا تا حد خفگی فشار داد.
برادر! من هم مثل هر ورزشکار حرفه ای دیگری قدرت را رکن مهمی در ورزش خود می دانم، و البته حتی اگر قرار بود تنیس بازی کنم؛ اما فراتر از آن مثل زنی از اهالی سرزمین آذربایجان از همان اطراف اردبیل خودمان که خوب می شناسی، قدرت را رکنی مهم برای بقا و ضرورتی برای زیر پا له نشدن هم یافته ام. هرچند برادران من، با اتکا به نفسی شگرف و گردنی که رگ های آن هم اندکی بالا زده باشد از کنار من گذشته اند و حتی حضور مرا در حوزه های به اصطلاح شما مردانه ندیده اند که بخواهند به اصطلاح شما مردانه جنگیدن مرا هم باور کنند. اما مسالۀ نشان دادن توان، مهارت و قدرت از همان ابتدای نادیده گرفته شدن در ذهن ما زن ها می نشیند. چون همواره اصل بر نتوانستن ما بوده تا خلاف آن را ثابت کنیم. اما برادر تا چه حد باید ثابت کنیم؟ تا کجا باید برویم که شما ما را ببینید. تا سر کدام قله که نرفته ایم. تا ته کدام خطر و مخاطره ندویده ایم. دره ای و یا غاری و یا سیاه چالی یافته ای که ما جرأت نکرده باشیم و یا نتوانسته باشیم که سر در آن فرو کنیم؟ تا کی باید دغدغه من در این سر دنیا این باشد که به تو در آن سر دنیا ثابت کنم که برادر من حتی از آن موقع ها که در کوچه های روستا هم بازی کودکی های من بودی تلاش خودم را کرده ام اما تو هیچ وقت ندیده ای و نمی بینی و می ترسم هرگز حضور این زمین دیوار به دیوار خودت را نبینی… اصلا می دانی به زمین ما راندی و توپ را به دروازه ما زدی؟ یا آن قدر برای تو محو و نادیدنی شده ایم که نه زمینی برای همکاران خود قائلی و نه دروازه ای برای آنها به رسمیت می شناسی.
مرد بسیار قدرتمند! اما دردی که از ته مغزم تا زیر گلویم را می فشارد نه فقط به دلیل زنده شدن همه آن خاطره های تلخ و مشمئزکننده ناشی از نادیده گرفته شدن ها و بی حرمتی های جنسیت پرستان آن سرزمین است بلکه خاطرات آن تلاش های مضاعفی نیز است که همواره فشاری بیش از حد تحمل بر من وارد کرده تا شاید بتوانم در آن مجلس مذکر که گوش تا گوش مردانه نشسته اید، جایی باز کنم، که بجنگم، که راه پیدا کنم، که درس بخوانم؛ چون مدرسۀ روستا از آن شما بود و حالا گویا دانشگاه شهر هم از آن شماست، که مهاجرت کنم که جدا شدن از خانواده حق مردانه پسرها بود و وکیل بشوم که دادگاه آیا جای ما زن ها بود؟ که اما وزشکار بشوم؟؟؟ این یکی را باور می کنی؟ زن ۴۷ کیلویی باشم که کوله ۱۸ کیلویی خود را تا ارتفاع ۷۰۱۰ متری از میان صخره و یخچال های «پامیر» بکشاند که راهنما و همراه هم نداشته باشد. که البته بدون مرد رفته باشد. بدون مرد. که وقتی مسئول کمپ اصلی پرسیده باشد آیا همه زن های کشور شما همین قدر قدرتمند هستند با لبخند گفته باشی یکی دیگر همین الان سر قله است گویا… و بعد فهمیده باشی که همه این تعجب ها از زن بودن تو فقط نیست از زن ایرانی بودن تو هم هست. از زن خاورمیانه ای که همواره زیر فشار خم شده و آن قدر فرصت پیدا نکرده که حتی مثل زن کشور فقیر قرقیزستان کمتر سهمی از قدرت برده باشد.
و باز هم فکر کرده باشی به علی دایی چه بگویم او که باید خود همه این ها را بداند. و فکر کرده باشی با خودت روزگاری زنان سرزمین مان با اسب های شان دوشادوش مردان عشایر می تاختند و گویا جامعه مردانه مدرن، آنها را مدت هاست که از اسب ها پایین کشیده … انگار همه آن اسب دواندن های هزاران ساله این سرزمین در رؤیاها و تخیلات زنانه ما ساخته شده باشند؛ و آیا آن زن ها هنوز هم هستند؟ با لبخند می گویم آری! یکی از آنها همین الان پس از صعود دو قله ۸ هزارمتری در یک برنامه توأمان، آن هم «اورست» و «لوتسه» با هم(۲)، که صعود یکی از آنها خواب بسیاری از مردان و زنان دنیاست، در شهر زنجان به کار روزمره خود می رسد.
آقای دایی برادر من!
ملاک شما برای توانمندسازی تیم خودتان هر چه هست، ارتباطی به توان ما زن ها در زمین خودمان ندارد؛ اگر فکر می کنید شگرد کار این است که یک تیم را تبدیل به قدرتمندترین مردهای جهان بکنید و یا کاری کنید که آنها مثلا به جای تنیس بازی کردن، وزنه بلند کنند و یا هر مهارت دیگری را مفید تشخیص می دهید، هر چه هست من هیچ سررشته ای از ورزش شما ندارم، اما می توانم از شما بپرسم آیا به عنوان ورزشکار ملی (که ظاهراَ سرمایه همه ما صرف فعالیت شما شده و می شود) لحظه ای هم به قدرتمندتر شدن فوتبال زنان که سهمی انکارناپذیر در نیمی از جمعیت این ملت دارند، فکر کرده اید؟ می دانید این همکاران شما در چه شرایطی تمرین می کنند؟ مربی آنها؟ زمین آنها؟ مسابقات آنها؟…
و من اولین بار فوتبال را در استادیوم لندن از نزدیک تماشا کردم. به دوست هندی خود گفتم ما اجازه ورود به ورزشگاه نداریم. و باور نکرد. نزدیک به بیست هزار نفر برای تماشای بازی زنان انگلیس و برزیل جمع شده بودند و فکر کردم فوتبالیست های زن ما نه تنها هزار نفر بیننده را هرگز به ذهن شان هم راه نمی دهند بلکه خود اصلا هیچ بازی مهمی را در کشور خود همراه با این همه تماشاگر تماشا نکرده اند.
آقای علی دایی! مرد قدرتمند که مردانه جنگیدن را صفتی مهم دانسته ای، که ظاهراَ زنان در نگاه تو فاقد این صفت هستند، و بار تمام ضعف ها، شکست ها، اشتباهات و گاه بدکاری های بشریت را هم شاید باید به دوش بکشند، چه مرد باشی با اوصاف مردانه و چه مرد باشی با اوصاف نامردانه، برای من فاقد اوصاف یک انسان منصف و باوجدان به نظر می رسی. می دانی چرا؟ چون انصاف و عدالت هر انسانی حکم می کند که از امکانات ناعادلانه استفاده نکند و اگر به اجبار استفاده کرد آن را بر علیه آدم هایی استفاده نکند که بدواَ حق آنها را گرفته و بخشی از آن را به او داده اند.
انصاف و مروت هم خوب چیزی است برادر، نه؟
من اگر بخواهم هم چنان به نوشتن ادامه دهم ممکن است به موارد جدی تری برسم و ممکن است بحث قوانین بین الملل و ضرورت مقابله با سکسیسم (جنسیت پرستی) در ورزش را پیش بکشم و البته بازخوردهای حقوقی سخنان شما در فیفا. اما نگارش این یادداشت کوتاه در واقع از ایده یک نامه خصوصی به وجود آمد که می خواستم فقط برای شما به عنوان یک خواهر هموطن ـ از همان اهالی مشگین شهر ـ بنویسم که بدانید تا چه حد در روح و روان بسیاری از زنان سرزمین خود کوفته اید. اما نهایتاَ این پاسخ نوشته شد تا شاید بتوانم با همه برادران خودم که از ادبیاتی مثل ادبیات شما استفاده می کنند، صحبت کنم. و امیدوارم این نامه به دست همه آنها برسد. و آرزو می کنم علی دایی که حال با این سخنان خود در مقابل همه زنان دنیا ـ و در مفهوم وسیع تر در مقابل همه مردم دنیا ـ مسئول است، مثل آن فوتبالیست هایی که گاه از ادبیات نژادپرستانه استفاده کرده و رسماَ پاسخگو بوده اند، حداقل پیش خواهران خود پاسخگو باشد …
چشم به راه پاسخ شما
مهری جعفری، زادۀ استان اردبیل، روستای چپقان
زیرنویس:
۱- گفته های علی دایی، در خبرگزاری ایسنا، مورخ ۱۳ آذر ۱۳۹۱ منتشر شده است.
(۱) مهری جعفری ، وکیل و فعال فرهنگی ترک تبار مقیم انگلستان ، از روز چهارشنبه 4 آگوست در کوه های تیان شان (تانری داغلاری) درقرقیزستان مفقود شده بود. این خبر را باشگاه کوهنوردی لندن و بستگان کوهنورد در رسانه های اجتماعی گزارش داده بود.
مهری جعفری، شاعر، کوهنورد، وکیل و فعال حقوق زنان با حدود سه دهه سابقه کوهنوردی حرفهای قصد صعود به قله ۷۴۳۹ متری پوبدا (قله یئنگیش/یئنیش = ظفر) را داشت اما از چهارشنبه سیزدهم مرداد ماه در کوهستان تیان شان (تانری داغلاری) مفقود شد. حدود 10 سال پیش ، او به تنهایی از خان تنگری (خان-تنقری) 7010 صعود کرده بود.
او وکیل پایه یک دادگستری بوده که متولد 1352 روستایی در مشکین شهر اردبیل بود. او علاقه زیادی به کوهنوردی داشت. تیمی که روز دوشنبه هجدهم مرداد ماه برای یافتن او عازم ناحیهای شدند که گفته میشد مهری جعفری به آنجا سقوط کرده است، در عملیات خود، کیسه خواب متعلق به او را در همان محل پیدا کردند. فردای آن روز، الکسیس استون، عضو ایرانی گروه سه نفره جستوجو، در گزارشی درگذشت خانم جعفری را تایید کرد.
مهری جعفری لیسانس خود را از دانشگاه تهران و فوق لیسانس اش را در رشته حقوق تجارت بینالملل را از دانشگاه UWL لندن اخذ کرده بود و برای کسب پروانه وکالت در انگلستان مشغول تحصیل بود و دورههای حقوقی بریتانیا را در دانشگاه وست مینستر لندن سری میکرد که متاسفانه عمرش به دنیا باقی نبود و نیمه کاره ماند.
مهری جعفری را از حضور او در کنار مدافعان حقوق بشر فعالان ترک آذربایجان و ترکها در نشستهای سازمان ملل میشناسیم. او را به عنوان مهمان در رسانهها دار رابطه با تحقیرهای ملیتی و جوکهای قومی در برنامه پرگار بیبی سی در سال ۲۰۱۵ به خوبی به یاد داریم که با ذکاوت کارشناسانه خود سرچشمه و علل این کلیشهها را در صحنه اجتمایی ایران به دست گرفت و از طرف ترک، عرب، …چون وکیل مدافعی بینظیر سخن گفت.