کودکیهای مدفون در خیابان چه بر سر کودکانِ زنان کارتنخواب میآید؟/ روشنک مهرآیین
بسیاری از زنان کارتنخواب حتی اگر سن کمی داشته باشند، بارداری و مادرشدن را تجربه کردهاند. برخی از آنها مادرانیاند که فرزندانشان را نزد خانواده و اقوام جا گذاشتهاند، بعضی نوزادان مرده به دنیا آوردهاند و کسانی هم از سر ناچاری بچههایشان را فروختهاند. گزارش پیش رو صورت وضعیت مختصری از سرنوشت کودکان زنان کارتنخواب است.
پلانهای تاریک یک زندگی
پلان اول: چشمهایش را که باز کرد، درد شروع شد. اول فکر کرد باز خمار شده، اما همین که خواست از زمین بلند شود، کمرش سوخت، پاهایش شل شد و زیرش را خیس کرد. تازه یادش آمد حامله است. وقتش بود؟ نمیدانست. دستی به شکمش مالید، بدنش منقبض و سرد شده بود، اما از درون میسوخت. نگاهی به اطرافش کرد. روز از نیمه گذشته و او در خرابه تنها مانده بود. کاش دیشب دردش میگرفت؛ حداقل بچهها بودند تا کمکش کنند. به سختی از جایش بلند شد تا دنبال زری بگردد؛ آخر زری تنها کسی بود که میتوانست بچهها را زنده در بیابان به دنیا آورد.
پلان دوم: مجید سراسیمه زری را از سطل آشغالی بیرون کشید و فریاد زد: «بدو! بچهی خاطره دارد به دنیا میآید.» هر دو دواندوان به سوی خرابه دویدند. زری گفت: «تو برو دنبال وسایل. از یک جایی آب جور کن و پارچه. هرچی دستت میآید، هرچی فکر میکنی لازم است.» مجید را پس زد و با پایی که روی زمین کشیده میشد، خودش را به خرابه رساند.
پلان سوم: ماشین پلیس همراه با ون گشت اورژانس اجتماعی در خرابه ایستاده. مأموران دست مجید و زری را گرفتهاند. خاطره ناله میکند: «نبریدش، نبریدش! قول میدهم ترک کنم. قول میدهم آدم شوم. بچهی خودم است. نبریدش!» زنی که بچه را در آغوش گرفته، میگوید: «یا با ما میآیی و به کمپ میروی یا فقط بچه را میبریم.» خاطره گریهکنان و با فریادی خفه میگوید: «بچه را از من جدا میکنید. قبلاً هم این کار را کردهاید. نمیگذارید دستم بهش برسد. با شما نمیآیم. نگذارید بچهام را ببرند.»
پلان چهارم: خاطره میان خونهآبه ضجه میزند. زری سیگار میکشد و مجید به زمین و زمان فحش میدهد.
روایت بالا نه قسمتی از یک فیلمنامه، بلکه زیست واقعی بسیاری از زنان کارتنخواب است. فقط کافی است چرخی میان کارتنخوابهای زن بزنید و قصههایشان را بشنوید تا این صحنهها در چند قصه تکرار شود. زنان بیخانمان با چه مشکلاتی دستوپنجه نرم میکنند؟ چطور از تجاوز و خشونت جنسی در امان میمانند؟ اگر باردار شوند، چه میکنند؟ آیا امکان سقطجنین امن دارند؟ کودکی که به دنیا میآید، سالم است؟ اگر کودک بیمار باشد، اگر بمیرد، اگر زن بخواهد خودش فرزندش را بزرگ کند، چه میشود؟ کدام نهادها و سازمانها به این مشکلات رسیدگی میکنند؟
مردن لحظهی زادهشدن
سال ۱۳۹۵ بود که خبر عقیمسازی زنان کارتنخواب دوباره سر زبانها افتاد. نهادهایی مانند شورای شهر تهران، وزارت بهداشت و بهزیستی و فعالان حقوق کودکان و زنان بیخانمان هرکدام موضع متفاوتی نسبت به مسئله گرفتند. قاضیزاده هاشمی، وزیر وقت بهداشت، عقیمسازی زنان کارتنخواب را منتفی دانست و بهزیستی مانند همیشه اعلام کرد توانایی قانونی و مالی برای رسیدگی به همهی کودکان و زنان آسیبدیده را ندارد. شارمین میمندینژاد، موسس «جمعیت امام علی» هم همان سال گفت روزانه سه تا چهار کودک معتاد در تهران به دنیا میآیند و فاطمه دانشور، رئیس وقت کمیتهی اجتماعی شورای شهر تهران اصرار داشت باید راهکاری برای جلوگیری از بارداریهای ناخواسته زنان کارتنخواب اتخاذ کرد تا از بهدنیاآمدن کودکان معتاد و بدسرپرست جلوگیری شود. بعد از مدتی هم این موضوع از تبوتاب افتاد و فراموش شد. حالا بعد از گذشت حدود شش سال هنوز هیچ راهکار موثری در اینباره ارائه نشده و همچنان زنان کارتنخواب کودکانی به دنیا میآورند و این چرخهی معیوب ادامه دارد. مسائل و مشکلات نوزادان و کودکان زنان کارتنخواب موضوعی است که به وضعیت سلامت و بهداشت مادران آنها برمیگردد؛ مسئولیتی که معلوم نیست دقیقاً به عهدهی کدام سازمان و ارگان دولتی است و فقط گاهی نهادهای مدنی با امکانات محدودشان به آن ورود میکنند و خدمات بهداشتی را به آسیبدیدگان ارائه میدهند.
کارتنخوابهای زن مانند دیگر بیخانمانها در ایران دسترسی به بهداشت عمومی و درمان رایگان ندارند، اگر هم گاهی خدمات بهداشتی بگیرند، از سوی مراکز محدودی مانند انجیاوها، خانههای امن یا در موارد نادری مراکز بهداشت دولتی است. از آنجایی که این گروه از زنان در معرض تجاوز قرار دارند یا برای تهیهی پول و مواد به کار جنسی روی میآورند، جزو گروههای پرخطر و در معرض بیماریهای مقاربتی و عفونیاند. مثلاً ویروس اچآیوی، اچپیوی، زگیل تناسلی، سرطان و عفونت رحم در میان آنها شایع است؛ همچنین آنها مدام با بارداریهای ناخواسته روبهرو میشوند و نوزادان و کودکان آنها نیز به جز اینکه به احتمال خیلی زیاد معتاد به دنیا میآیند، از نظر سلامتی در وضعیتی خطرناک و شکننده به سر میبرند. این زنان در اکثر مواقع به وسایل پیشگیری دسترسی ندارند و گاهی اگر هم داشته باشند به دلایل مختلف از آن استفاده نمیکنند. از طرفی سقطجنین تقریباً به دلیل غیرقانونیبودن، هزینههای زیاد و تمایل به پولدرآوردن از کودکان برای آنها غیرممکن است؛ البته در مواردی سقطجنین خطرناک و ناامن در اثر مصرف مواد و شرایط زندگی آنها رخ میدهد که آسیبهای دیگری برایشان دارد.
درصد بالایی از نوزادان زنان کارتنخوابی که در خیابان به دنیا میآیند، به دلیل زایمان غیربهداشتی از دست میروند. بسیاری از متکدیان از جسد این نوزادان برای گدایی استفاده میکنند؛ همینطور هیچ آمار دقیقی از مرگومیر زایمانهای خیابانی در دست نیست تا بتوان این موضوع را بررسی و آسیبشناسی کرد.
قاچاق کودکی
معاملههای غیرقانونی پزشکی یکی از معضلاتی است که در نزدیکی بسیاری از بیمارستانهای دولتی مشاهده میشود. خریدوفروش اعضای بدن، دارو، تجهیزات پزشکی و خریدوفروش نوزادان و کودکان در حکم بازار سیاه سیستم بهداشت و درمان در ایران است. زنان کارتنخواب از جمله کسانیاند که در معرض آسیب این بازار سیاه قرار میگیرند. آنها که به صورت دائمی در وضعیت نابهسامان زندگی به سر میبرند، اولین راه پیش روی خود را فروش نوزاد و فرزند خود میبینند؛ گاهی برای تهیهی پول و مواد، گاهی برای اینکه توانایی نگهداری و مراقبت از کودکشان را ندارند.
طبق گفتههای مددکاران اجتماعی بازار سیاه خریدوفروش نوزاد که درصد بالایی از نیاز خود را از طریق زنان آسیبدیده مهیا میکند، بیشتر توسط قاچاقیان کودکان و اعضای بدن اداره میشود؛ یعنی معاملهها برای واگذاری کودکان به خانوادهای بیفرزند نیست، بلکه این بچهها به باندهای قاچاق اعضای بدن برای کارهای آزمایشگاهی یا مافیای کودکان کار سپرده میشوند و در سیکل آسیب باقی میمانند و در بسیاری از موارد خیلی زود جان خود را از دست میدهند.
نوزادانی که از زنان کارتنخواب به دنیا میآیند، اگر خیلی خوششانس باشند، به بهزیستی یا خانههای امن و انجیاوها واگذار میشوند. در این صورت میتوان گفت تا حدودی از خدمات بهداشتی برخوردارند یا اگر معتاد به دنیا آمده باشند میتوانند ترک کنند و سلامتیشان را بازیابند. در موارد نادری هم سرپرستی آنها به خانوادهی دیگر داده میشود و این کودکان امکان تجربهکردن یک زندگی عادی را پیدا میکنند، اما بسیاری از آنها در همان خانههای امن یا بهزیستی تا رسیدن به سن قانونی میمانند. خانههای امن فعال در ایران هرکدام قسمت مجزایی برای کودکان یا مادر و کودک دارند و به آنها خدمات بهداشتی و آموزشی میدهند. اما از آنجایی که نهادهای فعال در این زمینه کماند و امکانات قانونی و مالی محدودی دارند، نمیتوانند همهی کودکان آسیبدیده را تحت پوشش قرار دهند.
مادر همان خانه است
بعضی از این کودکان نیز در کنار مادر میمانند و گاهی هم انگیزه و امیدی میشوند که زن آسیبدیده از نهادها کمک بگیرد و تلاش کند زندگی دیگری برای خود و فرزندش بسازد، اما در برخی موارد وقتی مراجع قانونی تشخیص دهند که مادر صلاحیت نگهداری از کودک را ندارد، حتی اگر تمایل به نگهداریاش را داشته باشد، کودک را از مادرش جدا میکنند. هرچند خانههای امن، بهزیستی و اورژانس اجتماعی منکر این مسئلهاند، اما در میان گزارشهای میدانی و روایتهای مادران کارتنخواب یا حتی مردان کارتنخواب به زور جداکردن کودک از مادرش وجود دارد و خیلی از کارتنخوابها با این صحنه روبهرو شدهاند؛ مثلاً در ویدیویی که در صفحهی مجازی یکی از متولیان خانههای امن منتشر شده، مأموران اوژانس اجتماعی در تلاشند زنی را که در حال شیردادن به فرزند خردسالش است، مجاب کنند تا به گرمخانه برود یا برگهای را امضا کند که با میل شخصی خودش در خیابان مانده. جایی که فیلم قطع میشود، جاییست که ممدکار اورژانس دست زن را میگیرد تا هرطور شده او را مجبور به رفتن کند. در بسیاری از این موارد اورژانس اجتماعی کودک را به زور از زن میگیرد و به بهزیستی تحویل میدهد که همین اعمال زور منجر به رفتارهای خشونتآمیز و در نهایت آسیب بیشتری به مادران کارتنخواب میشود.
از طرفی اگر این کودکان با مادرانشان در خیابان زندگی کنند، مانند مادرانشان امکانات بهداشتی ندارند، در معرض سوءتغذیه و بیماریهای گوناگون قرار میگیرند و سرنوشت نامعلومی خواهند داشت.
با توجه به اینکه آمار موثقی دربارهی تولد نوزادان معتاد در ایران وجود ندارد و فقط ستاد مبارزه با مواد مخدر گاهی اطلاعاتی ضدونقیض منتشر میکند، نمیتوان گزارش دقیقی از وضعیت آنها به دست آورد، اما این نوزادان که تعداد بسیاری از آنها مادران کارتنخواب دارند، به جز بیماریهای حاد تنفسی، قلبی و نارسایی عصبی و مغزی بعد از تولد دچار «سندروم محرومیت از مواد» میشوند. تشنج، تب، تعرق و افزایش ضربان قلب علائم این سندروم است که به علت نرسیدن مواد مخدر به بدن نوزاد بروز میکند و موجب بیقراری و گریههای غیرطبیعی آنها میشود؛ همچنین آنها میلی برای شیرخوردن ندارند که همین موضوع آنها را در معرض سوءتغذیه قرار میدهد. این شیرخواران از بدو تولد نیاز به مراقبت ویژهی پزشکی دارند تا وضعیت جسمیشان به حالت عادی بازگردد. از آنجایی که هیچ آمار و اطلاعرسانی دقیقی در این حوزه وجود ندارد، برخی مددکاران کودکان آسیبدیده گمان میکنند بیش از هفتاددرصد آنها هیچ خدمات پزشکیای دریافت نمیکنند و اگر بتوانند زنده بمانند، از بدو تولد اعتیاد دارند؛ بنابراین بسیاری از این بچهها از سیکل اعتیاد بیرون نمیآیند و همان الگوی زندگی والدینشان را ادامه میدهند که این الگو یکی از عوامل مؤثر در بیخانمانی و کارتنخوابی است.
کارتنخوابی هم امنیتی است
افزایش فقر، خشونت، بیخانمانی و گسست فرهنگی و نسلی در جامعه عوامل تأثیرگذار بر کارتنخوابیاند، اما گذشته از دلایل ساختاری که هرکدام نقش ویژهای بر این پدیدهی اجتماعی دارند، مواجهه با آن مسئلهای در خور تأمل و سؤال است. اینکه چرا بسیاری از کارتنخوابها نمیخواهند به چرخهی عادی زندگی بازگردند، به برخورد حکومت و جامعه با آنها نیز برمیگردد. حاکمیت نهتنها در ارائهی خدمات حمایتی به این گروه ناتوان است، بلکه با برخورد امنیتی در این زمینه اجازهی مطالعه، بررسی و شناخت این پدیده را نمیدهد و با توزیع مواد مخدر بین آنها و برخورد خشونتآمیز به این مسئله دامن میزند.
گزارش مختصری که دربارهی مصائب کودکان زنان کارتنخواب خواندید، به علت همین برخورد امنیتی نتوانست از اطلاعات و آمار مستند و مطالعهشده در این زمینه استفاده کند. اکثر مددکاران اجتماعی یا مدیران خانههای امن به خاطر فشار امنیتی حاضر به گفتگو و دادن اطلاعات در این زمینه نشدند. فشار بر خانههای امن و تهدید به تعطیلی و بیخانمانشدن دوبارهی افراد تحت پوشش منجر شده این نهادها در فضایی بسته و سخت و بدون امکانات به کار خود ادامه دهند؛ حتی مطالعهی میدانی دربارهی کارتنخوابی میتواند تبعات امنیتی برای روزنامهنگار یا پژوهشگر داشته باشد. برای دسترسی به اطلاعات و آمارهای سازمانهای دولتی و حکومتی نظیر اورژانس اجتماعی باید از سد حراست و احراز هویت رد شد که برای یک روزنامهنگار یا پژوهشگر مستقل غیرممکن است. حاکمیت یا کارتنخوابی را انکار میکند یا با اجرای طرحهای ضربتی مدت کوتاهی این افراد را با خشونت و شکنجه در گرمخانهها و کمپهای ترک اعتیاد نگه میدارد و باز به خیابان بازمیگرداند.