ابراهیم ساوالان: سی سال تلاش برای حق تحصیل زنان آذربایجان
مقدمه:
زنان در مقایسه با مردان مورد ستم هستند و در وضعیت نامساعدی قرار دارند و ستمی که بر آن ها می رود ستمی نامشروع یا ناموجه است. در تاریخ معاصر آذربایجان، زنان و مردانی بوده اند که زندگی خود را وقف مبارزه با این ستم و نابرابری کرده اند و حاجی زین العابدین تقیوف یکی از سرآمدان آن هاست. تلاش بی نظیر و سی ساله حاج زین العابدین باعث شد تا زنان آذربایجان از تحصیل، کار و حقوق مدنی برخوردار گردند و با درخشش در عرصه های علمی و هنری ثابت کنند که زن می تواند به هر کمالی که ممکن است مرد برسد نایل آید. تقیوف افکار پوسیده و گندیده زمان خود را یکی یکی کنار زد تا هر آنچه که برای توانمندی یک زن جهت حضور در عرصه ی اجتماع لازم بود برای آن ها فراهم آورد. این مقاله کوششی است برای نشان دادن گوشه ای از تلاش زین العادین تقیوف برای کسب حق تحصیل برای زنان.
گام اول: اخذ مجوز
تقیوف ضمن نامه ای از تزار روسیه الکساندر سوم خواست اجازه ی تاسیس مدرسه ای برای دختران باکو را صادر نماید تا آن ها بتوانند به زبان ترکی در آن مدرسه تحصیل نمایند. تزار این تقاضا را نپذیرفت. پس از درگذشت الکساندر سوم، نیکلای دوم به سلطنت رسید. حاج زین العابدین به مناسبت تاجگذاری نیکلای، هدایای گران بهایی به همسر تزار؛ الکساندرا فیودورونا تقیدم کرده و از او خواست اجازه ی تاسیس مدرسه دخترانه را صادر نماید.
تقیوف همچنین متعهد شد که نام ملکه را بر مدرسه ی دخترانه باکو بگذارد. تزار جدید با وساطت همسرش با این درخواست موافقت کرد به شرط انکه حاجی تمامی مخارج مدرسه را برعهده گرفته و مبلغی را نیز جهت ضمانت در بانک روسیه به ودیعه بگذارد.
هزینه ی ماهانه ی مدرسه 7500 منات برآورد شد. حاجی مبلغ 150000منات در بانک روسی سپرده گذاشت تا از محل سود پنج درصدی آن هزینه ی ماهانه مدرسه برای همیشه تضمین شود. دو سال بعد مجوز تاسیس مدرسه صادر شد و طراحی و ساخت آن نیز چهار سال طول کشد و مدرسه دخترانه باکو در سال 1900 میلادی در زمینی به مساحت 4000 متر مربع آمادهی بهره برداری شد.
گام دوم: مقابله با مخالفت ملاها
به غیر از قاضی میر محمدکریم و میرزا ابوتراب که پیشنهاد حاج زینالعابدین مبنی بر افتتاح مدرسه ای بر دختران مسلمان را پذیرفته بودند، بقیه ملاها از اقدام تقیوف خشمگین شده بر علیه او اعلام جهاد کرده، و مردم را به قیام واداشتند. فردای آن روز مردم خشمگین درِ خانه قاضی میر محمدکریم را آتش زدند و به درِ خانه میرزا ابوتراب نجاست مالیدند.
حاجی پسر روحانی برجسته ملا میرزا را با پول و هدایای هنگفتی به مکه، مدینه، قاهره، استانبول، کربلا و مشهد فرستاده و توصیه کرد که از همه مجتهدان و خادمان رسمی و معتبر دین امضا و سند رسمی ممهور بگیرد، که دختران مسلمان هم مثل پسران می توانند علاوه بر مدارس شرعی، در مدارس معاصر نیز تحصیل نمایند و این خلاف شرع نیست.
پسر ملا میرزا بعد از یک سال به همراه سند های امضا شده هشت مجتهد مطرح آن زمان به باکو بازگشت. حاجی امضاها و اسناد متعلق به مراجع تقلید را به مخالفان نشان داد. آخوند ها باز متقاعد نشده، کار حاجی را کفر قلمداد کرده و قوچی ها و لوتی های مسلح به تپانچه و خنجر را روانه کوچه و بازار کردند.
حاج زین العابدبن بار ها مردمررا در مسجد جمع کرده، و اسناد مهر شده مجتهدان را به آن ها خواند و سعی کرد جماعت را تفهیم نمای.د میر محمد کریم و میرزا ابوتراب هم آیات و احادیث را به ترکی ترجمه کرده و به حضار میگفتند که طلب علم برای زن مسلمان هم فرضیه و واجب است و خلاف شرع نیست.
مصلحت در آن بود که تقیوف این مناقشه را به مرور زمان و با مخاطب قرار دادن تک تک بزرگان باکو دنبال کند. بزرگان باکو پسران خود را جهت تحصیل به اروپا می فرستادند. آن جوانان هنگام بازگشت حاضر به ازدواج با دختران بی سواد اقوام خود نمی شدند و با دختران تحصیل کرده ی اروپایی یا مسیحی قفقازی ازدواج می کردند. حاجی با آن ها گفت و گو می کرد که اگر اجازه ی تحصیل دخترانمان را ندهید، پسران تحصیل کرده مجبور به ازدواج با دختران غیر مسلمان خواهند شد و نوه های شما در آینده مسلمان نخواهد بود.
دختر بیست ساله ملا علی پسر حاج خلیل بیمار بود. پزشک مرد غیر مسلمانی مدارای او را برعهده گرفته بود. حاج زین العابدین خطاب به او در مسجد گفت: آن کس که از عصمت دختران و محرم و نامحرم دم میزند دختر خود را به دست مرد غیر مسلمان سپرده است و اجازه نمیدهد دختران خودمان پزشک شوند. حاجی در مسجد بارها به مردم گفت که در مدارس جدید، برای دختران احکام شرعیت، لباس دوزی، بافندگی، آشپزی، خواندن و نوشتن به زبان های ترکی و روسی، حساب علمی، و تربیت اجتماعی اموزش خواهند داد.
گام سوم:غلبه بر ماموران تزار و قوچی ها ملا
بار دیگر ملاها قوچی ها را تحریک کرده و قیل و قال بر پا کردند. قوچی ها از پای زنانی که کفش پاشنه بلند پوشیده بودند، کفش و چکمه را در آورده و به زور نعلین می پوشاندند. آن هایی که رویشان اندکی باز بود بر سرشان چادر سیاه بزرگ می پوشاندند. موافقان مدرسه دخترانه را کتک زده و به مرگ تهدید میکردند. در ایچری شهر به زور وارد منزل ملا روح اله شده، و در حال نماز او را به قتل رساندند؛ چرا که حاضر شده بود دو دخترش را به مدرسه حاجی زین العابدین بفرستد. دختران دیگری هم بودند که در این وقایع پدر و مادر خود را از دست دادند. ماموران تزار هم همراه مخالفان مدرسه بودند و آنها را در شرارت هایشان یاری میکردند. عمر فایق نعمان زاده در روزنامه “ثروت فنون” عثمانی در این باره می نویسد:
در بین آذربایجانی ها کسانی بودند که می خواستند نشریاتی به زبان ترکی منتشر کرده و یا مدارس جدید تاسیس نمایند. اما حکومت روس ها در خصوص با سواد شدن ترکها و درک آنها از دنیای معاصر احتیاط میکرد. به همین علت با هر حیله و نیرنگی که بود فرهنگ ترک ها را سرکوب کرده و برای آنها لالایی میخواند. البته در این موضوع، بیش از ماموران رسمی روس، روحانیون مسلمان پروپا قرص ترین مددکار و با نفوذ ترین خادمان حکومت تزاری بودند.
تقیوف با مشاهده همدستی این دو گروه به نام تک تک دختران ثبت نام شده ی مدرسه، تلگرام تشکر به همسر تزار مخابره کرد. دو روز بعد الکساندرا فیودورونا به دختران پاسخ داد و آرزو کرد که این دختران برای آینده وطن و ملت مفید باشند. تقیوف هزینه انتشار این تلگرام را در همه روزنامه ها پرداخت کرد. با انتشار این تلگرام مخالفان در لانه خود خزیدند.
گام چهارم: افتتاح مدرسه
حاجی برای آرام کردن معترضان، تصمیم گرفت تنها از معلمان زن مسلمان در این مدرسه استفاده کند. برای همین کار، شخصی را به قازان فرستاد و خدیجه خانم تاتار را به باکو دعوت کرد. در تمام جراید روسیه آگهی داده و خواستار معلم زن مسلمان مسلط به زبان ترکی شد. مریم خانم سوروک ائویچ از تاتارهای لیتوانی و حنیفه خانم از آخلسکی (همسر حسن بی زردابی) به باکو آمدند. درس های مدرسه از هفتم سپتامبر 1901 میلادی شروع شد و58 دختر در مدرسه پذیرفته شدند. 35 محصل فقیر نه تنها از پرداخت شهریه معاف بودند، بلکه خرج لباس و خوراک آنها را نیز تقیوف تامین میکرد. مدرسه بصورت پانسیون شبانه روزی اداره میشد. جشن آغاز سال تحصیلی در نهم سپتامبر با سخنرانی تقیوف و حسن بی زردابی برگزار شد. زردابی 26سال پیش با انتشار اولین روزنامه ترکی به نام اکینچی درمورد لزوم تحصیل و آزادی زنان مقاله ها نوشته بود و اینک همسرش حنیفه را در قامت اولین مدیر مدرسه دخترانه در سراسر جهان اسلام تماشا میکرد.
بزرگان تفلیس، قازان، باشقیرستان و داغستان از نزدیک با مدرسه دخترانه باکو آشنا شده و آنها نیز مدارسی برای دختران دایر کردند. حاجی با اهدای 25 هزار منات کمک کرد تا در سال 1906 مدرسه دخترانه ای برای دختران مسلمان به زبان ترکی در تفلیس افتتاح کنند. تقیوف لباس سنتی دختران داغستان را به عنوان پوشاک رسمی محصلان انتخاب و دستور تهیه آن برای همه صادر کرد. هشت سال بعد، لباس رسمی روسی جایگزین آن شد. علاوه بر لباس فرم، مدرسه حاجی برای همه دختران لباس عید و مراسم را هم داده بود؛ که دختران در موسم امتحان، ایام عید و هنگام رفتن به تئاتر و گردش آن لباس را می پوشیدند. پنج سال بعد، حاجی 100 هزار منات دیگر با سود 5 درصدی به بانک روسیه سپرد، تا امکان تبدیل مدرسه به دبیرستان فراهم شود. برای فارغ التحصیلان، حاجی یک روسری ابریشمی، یک جلد قرآن با ترجمه قاضی میر محمدکریم به زبان ترکی، دو اثر از سلطان مجید غنی زاده، از بانیان آموزش نوین اذربایجان، رمان نادر شاه نرمانوف، رمان 17 رمضان جرجی زیدان با ترجمه میر محمد کریم، کلیات سید عظیم شیروانی، گلستان سعدی، آثار تولستوی پوشکین و لرمانتوف گوگول به همراه لباس نو هدیه میداد. مظفرالدین شاه قاجار نیز به هر یک از دختران مدرسه یک پول طلایی 10 قرانی که از زنجیر طلا آویزان بود هدیه داد.همسر شاه در سفر به باکو این هدیه ها را بر گردن دانش آموزان آویخت.
نبات خانم نریمان اووا یکی از شاگردان آن مدرسه می گوید که فازغ التحصیلان آن مدرسه اولین معلمان آذربایجان بودند. برخی از آنها پزشک، اقتصاددان، کتابدار، نقاش، پرفسور ودوچنت شدند.
گام پنجم: آزادی برای دختران مدرسه
مدرسه دارای چاپخانه، خیاط خانه، کلاس درس، آزمایشگاه، کتابخانه، سالن مطالعه، اتاق معلمان، اتاق مدیر، اتاق کار پزشکی، درمانگاه، نمازخانه، حمام، مریض خانه، رخت شوی خانه، انبار و باغچه زیبایی بود. دانش آموزان صنایع دستی، بافندگی و دوزندگی یاد می گرفتند. سونا خانم همسر تقیوف با حضور در کلاس ها به دختران میگفت که شما می توانند با یادگیری حرفه ای در آینده روی پای خود ایستاده و مستقل شوید. خوشبختی شما در توانایی شماست.
پزشک زن در مدرسه حضور می یافت و سه روز یک بار دندان های دختران را معاینه می کرد. دو زن مستخدم گیسوان دختران اول و دوم را شانه کرده و می شستند. در عیدها آنها را به سینما و تئاتر تقیوف می بردند. لباس فرم مدرسه ایجاب میکرد که دختران بدون چادر باشند. در 1915 دختران کلاس های بالاتر برای شرکت در کنسرت به دبیرستان پسرانه و مدرسه ی فرانسوی رئالنی رفتند. در طبقه ی بالای مدرسه، یک سالن تئاتر با صحنه بزرگی وجود داشت. مادران و خواهران محصلان برای تماشای نمایش ها و کنسرت ها در آنجا جمع میشدند. یک بار میرزا جلیل؛ مدیر ملا نصرالدین به مدرسه آمد. دختران در حضور او اشعار صابر را خواندند. یک نفر هم شعر “رثای صابر” سروده عبداله شایق را خواند.حاجی همه شماره های ملا نصرالدین را به مدرسه می آورد. در مدرسه گروه کُر، درام، ادبیات و رقص فعالیت میکردند. جمعه ها گروه درام کنسرت می داد و نمایش اجرا میشد.
نقاش مشهور آذربایجان ریحان آخوندووا؛ یکی از محصلان آن مدرسه، هنگام اجرای نمایش “آرشین مال آلان” نقش عسگر را ایفا کرد. آن روز خود عزیر حاجی بیگوف نیز در مدرسه حاضر بود. هنگام برگزاری کنسرت اشعار صابر« اوخوتمورام ال چکین» و “خان دوستو آماندی قویما گلدی” و “فهله” و شعر های پوشکین، لرمانتوف، عبداله شایق و عباس صحت را خواندند. زین العابدین هر گاه به مسکوو پترزبورگ و پاریس میرفت، به مدارس و مهدهای کودک آن ها سرزده و با متخصصان درباره ی تحصیل دختران صحبت و مشورت می کرد و لوازم التحریر و کتاب سفارش می داد.