دسترسی زنان به آموزش: سمیه شهریسوند، معلم و ترویجگر
۲۰ اسفند، ۱۴۰۰
اگر جمعیت ترکزبانهای استانهای مختلف کشور مثل آذربایجان شرقی و غربی، قزوین، زنجان، مرکزی، همدان، ترکهای قشقایی و خراسان و گیلان و … را در نظر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که تقریباً نیمی از جمعیت ایران ترکزبان هستند و از جمعیت ده میلیونی بیسوادان کشور، حدود دو سوم آنها ترک هستند و یک سوم باقیمانده از سایر اقوام کشور!
به جای ترک میتوانید اقوام دیگر مثل لر یا بلوچ قرار دهید، در گزارهی جعلی بالا تغییر خاصی ایجاد نمیشود. در واقع نه ترکزبانها نیمی از جمعیت ایران هستند، نه بیسوادان کشور ده میلیون نفرند و نه دو سوم آنها از یک قوم خاص هستند!
اما سؤال اینجاست که بعد از شنیدن چنین آماری در اولین لحظه چه فکری به ذهن مخاطب خطور میکند؟ اولین چیزی که به ذهن من میرسد این است که قوم مورد نظر در کشوری قرار داد که از تبعیض ساختاری رنج میبرد و دو سوم بیسوادان کشور به آن تعلق دارد. در واقع ممکن نیست تبعیضی وجود نداشته باشد، اما آمارهای منفی در گروه خاصی بیشتر باشد. حتی اگر این تبعیض ریشه در زمانهای دور داشته باشد یا در جامعه عادی تلقی شود، چیزی از آزاردهنده و آسیبزا بودن آن کم نمیشود.
اما گزارهی واقعی
جمعیت زنان تقریباً نیمی از جمعیت جهان است. حدود یک میلیارد بیسواد در جهان داریم که دو سوم آنها زن هستند! از کنار چنین آماری نمیتوان بهسادگی عبور کرد. در پژوهشها در سطح جهانی دو علت مهم را برای بیسوادی مطرح میکنند؛ اول فقر و دوم فرصتهای آموزشی کمتر. برای زنان بهطور ویژه دو عامل مهم دیگر نیز بیان میشود؛ یکی زمان پرداختن به مشغلههای کاری بهویژه در روستاها (مثل کار خانه و پخت نان و دامداری و کشاورزی و …) و دیگری محدودکردن زنان و دختران به فضای خانه توسط مردان که هر دو مشخصاً نشانهی تبعیض جنسیتی هستند.
جمعیت زنان تقریباً نیمی از جمعیت جهان است. حدود یک میلیارد بیسواد در جهان داریم که دو سوم آنها زن هستند!
وضعیت ایران در بین کشورهای دیگر از نظر بیسوادی زنان بزرگسال (بالای ۱۸ سال) چگونه است؟ ما در منطقه خاورمیانه همرده با عربستان، ترکیه، امارات و قطر قرار داریم و همچنان فاصلهی زیادی با برخی کشورهای حاشیهی دریای خزر و لبنان و اسرائیل داریم. هرچند در چهار دههی اخیر نرخ بیسوادی زنان رو به کاهش بوده، اما این روند کند و همواره بیشتر از بیسوادی مردان بوده است (سیگر و مدنی، ۱۳۹۵:۷۷).
مثلاً مطابق آمار سال ۱۳۹۲، درصد زنان بیسواد در ردهی سنی بالای ۳۵ سال در همه بازههای ۵ ساله بیشتر از ۱۰ درصد بوده است و در ۶۵ سال به بالا حتی این رقم به ۸۱/۴ درصد میرسد (همان، ۱۷۸). با توجه به نرخ ثبتنام دختران، نگرانی بابت این آمار بیجهت نخواهد بود. در سال ۱۳۹۲ نرخ بیسوادی دختران ۶ تا ۹ سال (سن ثبتنام در مدرسه) بالای ۸ درصد است و این یعنی بیش از ۸ درصد دختران از دسترسی به آموزش عمومی محروم بودهاند و خیلی بعید است بعداً بتوانند به این آموزش دسترسی پیدا کنند. (همان:۱۷۶)
همچنین میانگین سالهای حضور پسران در مدرسه ۸/۶ سال و دختران ۷/۱ سال است (همان: ۱۷۶). ما توقع داریم بچهها تا پایان دیپلم در مدرسه باشند، بیاموزند، کودکی کنند و از آسیبهای اجتماعی خارج از مدرسه در امان بمانند؛ ولی این میانگین پایین، زنگ خطری برای ماست، بهویژه از این بابت که برای دختران یکونیم سال کمتر از پسران است.
علل اصلی محرومیت دختران از تحصیل در ایران
مطابق با پژوهشهای مختلف، موارد زیر علل اصلی محرومیت دختران از تحصیل در ایران است:
• فقر و نابرابری
• سیاستها و برنامههای رسمی
• نگرش خانواده و جامعهی محلی نسبت به سوادآموزی دختران
• بیسوادی پدر و مادر
• ازدواج زودهنگام (کودکهمسری)
• مختلطبودن مدارس روستایی
• نبود امکان تحصیل در محل زندگی
• نیاز به کار دختران در خانه
• تمایل والدین به خودکفایی پسران و وابستگی دختران
• باور به برتری مردان نسبت به زنان
در مورد مختلطبودن مدارس باید نکتهی
در مورد مختلطبودن مدارس باید نکتهی مهمی را گوشزد کنم. درست است برخی برای تفکیک جنسیتی آسیبهایی را مطرح میکنند، اما نمیتوان انکار کرد که پس از انقلاب و تفکیک جنسیتی مدارس، سیل عظیمی از دختران در جوامع سنتی و مذهبی در ایران موفق شدند به مدرسه بروند و از امکان تحصیل برخوردار شوند. این اجتماع سنتی در برخی شهرها و روستاها همچنان فشار خود را با ممانعت از حضور دختران در مدرسه نشان میدهد.
در خصوص تحصیل دختران در دانشگاه نیز خلاف تبلیغات زیادی که میشود، آمار همه جا به نفع زنان نیست. در سال ۱۳۹۰ در مقطع کاردانی فقط حدود ۳۵ درصد دانشجویان زن بودهاند که اختلاف زیادی است. در مقطع کارشناسی حدود ۵۹ درصد زن بودهاند. بارها در این مورد ابراز نگرانی مسئولان را شنیدهایم. آنها بهزعم خود راهکارهایی نیز برای برقراری تعادل دادهاند و آن را عملی کردهاند؛ مثل ایجاد محدودیت برای پذیرش دختران در برخی رشتههای کارشناسی، تبعیض مثبت به نفع پسران در برخی رشتهها و یا سهمیهبندی جنسیتی رشتههای کارشناسی. در مقطع کارشناسی ارشد و دکترای حرفهای و تخصصی هم دختران حدود ۴۹ درصد دانشجویان را در هر یک از دو مقطع شامل میشوند. (همان: ۱۷۹)
در بخش تدریس در دانشگاه نیز این تفاوت آماری قابل ملاحظه است. نسبت زنان در کادر آموزشی به کل کادر آموزشی در ایران حدود ۱۹ درصد است که حتی از کشوری مثل عربستان با ۳۳ درصد هم بسیار پایینتر است (همان:۸۱). این یعنی فرصتهای برابر در موقعیتهای شغلی آموزشی هم برای زنان فراهم نیست؛ هرچند در تحصیلات تکمیلی که لازمهی ورود به هیأت علمی است، دستکمی از مردان ندارند. کشورهایی همچون جیبوتی، اردن، موزامبیک، مالت، مراکش و آنگولا و … در این زمینه از ما جلوترند.
طبق پژوهشهای متعدد در ایران و جهان، بین سطح سواد و میزان درآمد و خروج از فقر رابطه معناداری برقرار است.
چرا باید به دنبال رفع تبعیض در آموزش و تلاش برای دسترسی همگان به آن باشیم؟
طبق معماری استراتژی کلان توسعهی انسانی و پژوهشهای متعدد در کشورهای در حال توسعه از جمله ایران و با ارجاع به پژوهشهای اقتصاددانانی چون داگلاس نورث (برندهی نوبل ۲۰۰۰) در بین برنامههای مختلف توسعهی انسانی، برنامههای متمرکز بر توانمندسازی کودکان و نوجوانان در دو حوزهی آموزش و سلامت، کمفسادترین و پربازدهترین برنامهها هستند. همچنین طبق پژوهشهای متعدد در ایران و جهان، بین سطح سواد و میزان درآمد و خروج از فقر رابطه معناداری برقرار است. در یک نمونه در سال ۲۰۰۶ در آمریکا درصد افرادی که در فقر زندگی میکردند با تحصیلات مختلف مطابق ارقام زیر بوده است:
• زنان بدون دیپلم ۲۴ درصد و مردان بدون دیپلم ۱۸ درصد در فقر بودهاند.
• زنان دیپلمه که کالج نرفتهاند ۱۴ درصد و مردان ۹ درصد در فقر بودهاند.
• زنان لیسانسه ۴ درصد و مردان نیز ۴ درصد در فقر بودهاند.
تحصیل یکی از مهمترین راههای خروج از چرخه فقر برای انسانهاست.
پژوهشهای متعددی در مورد ارتباط معکوس بین فقر و تحصیلات انجام شده است. با یک جستجوی ساده در گوگل به موارد بسیاری دسترسی خواهید داشت. تحصیل یکی از مهمترین راههای خروج از چرخه فقر برای انسانهاست. شاید اگر تمام مزایای تحصیل را هم نادیده بگیریم، همین یک مورد کافی باشد تا همه ما عزم جزم کنیم تا کودکان این سرزمین دسترسی عادلانهای به آموزش عمومی، رایگان و باکیفیت داشته باشند. آن نوع دسترسی که تبعیض را کاهش میدهد. باید بدانیم تا وقتی مطالبهی آموزش عمومی، رایگان و باکیفیت به یک مطالبهی همگانی تبدیل نشود، این تبعیضها ادامه خواهد داشت.