گفتوگوی عطیه طاهری با رقیه کبیری بازگشت به زبان مادری
– خانم کبیری، حجم عظیمی از کتابهایی که خواندهاید به زبان فارسی، زبان دوم شما بوده است. از سال ۸۴ تصمیم به هجرت از دنیای زبان دوم به دنیای زبان مادری میگیرید. تصمیم به اینچنین مهاجرتی تصمیم بزرگ و سختی است. میخواهم از داستان هجرت و بحران احتمالی که در این پروسه تجربه میکنید بگویید.
– هنوز هم حجم عظیمی از کتابهایی که میخوانم به زبان فارسی است. من از زبان فارسی گریزان نیستم، اما اکنون میتوانم بگویم زبان فارسی که زبان رسمی ثبت شده در قانون اساسی کشور است زبان دومم، و زبان تورکی زبان مادری و زبان خلاقیت ادبی من است.
هجرت از زبان غیر مادری به زبان مادری چیزی است مثل بازگشت به خویشتن. اما این امر به آسانی صورت نمیگیرد. دور شدن از آن ازخودبیگانگی، و رها شدن از عدم اعتماد به نفسی که زبان غیرمادری سالها نرم نرمک بر ناخودآگاه و روح و روان من تحمیل کرده بود، کار راحتی نبود. و هنوز هم با این مسئله دست به گریبانم. من در خانهای بزرگ شدهام که همگی به زبان تورکی صحبت میکنیم. مادرم در زمان حکومت یکساله پیشهوری به زبان تورکی درس خوانده بود و زبان تورکی و فارسی را به خوبی میخواند. پدرم بیشتر اشعار مذهبیاش را به زبان تورکی نوشته است، و من نیز کم و بیش میتوانستم اشعار معجز شبستری و ترجمه حافظ به زبان تورکی و اشعار ترکی استاد شهریار را بخوانم. اما همه اینها به معنی تسلط نوشتاری بر زبان مادریام نبود. هنگامی که شروع کردم به زبان تورکی بنویسم، تمام مدت ذهنم در حال مجادله بود. از طرفی با کشف معنای هر واژهای در زبان مادریام ذوقزده میشدم اما از طرف دیگر حس غریبی داشتم از این که دستور زبان و ساختار زبان مادریام را بلد نیستم. به این میماند که شما در شهری متولد شوید و زندگی کنید و عشق بورزید اما هیچ معلوماتی درباره شهر نداشته باشید. مینوشتم بی آن که متوجه شوم ساختار جملههایم مثل جملههای فارسی از آب در میآید. دایره واژگان ترکیام بسیار محدود بود. برای نوشتن یک داستان کوتاه بارها و بارها لغتنامه فارسی- تورکی دکتر بهزادی را ورق میزدم و دنبال معادل تورکی در لغتنامه میگشتم. برای من تاسفآور بود که سالهای مدیدی از زندگیام را با زبان مادریام صحبت بکنم اما دستور زبان و ساختار جمله را بلد نباشم. خیلی از کسانی که مثل من خودآموخته هستند چنین مشکلی داشتند و هنوز هم بیشترمان – از جمله خود من نیز- با چنین مشکلی دست به گریبانیم.
انسان در هر جغرافیایی که باشد از بطن مادر به درون زبان پرتاب میشود. دنیای اطراف را به واسطه زبان میشناسد و در دوران کودکی به واسطه زبان به شناخت بصری میرسد. ما گویشوران زبان تورکی و دانش آموختگان به زبان فارسی به سبب این که سالهای سال در خانه و کوچه و خیابان به زبان مادری و در مدرسه و دانشگاه و سایر مراکز دولتی به زبان رسمی اعلام شده در قانون اساسی با دیگری ارتباط برقرار میکردیم و میکنیم، نه خود بودیم و هستیم و نه کاملاً بیگانه از خود. در طی سالهای تحصیل نوعی خودکمبینی در مقابل زبان حاکم و رسمی در ما پدید آمده و نهادینه شده و این خودکمبینی در ناخودآگاه بسیاری از گویشوران زبان غیر رسمی رسوب کرده. به همین سبب بعضی خانوادهها با تکیه بر تجربههای شخصی خود با کودکانشان به زبان فارسی حرف میزنند تا شاید فرزندانشان این خودکمبینی را تجربه نکنند.
– شما اشاره کردید بعضی خانوادهها بنا به تجربه تلخی که از سر گذراندهاند با کودکانشان به زبان مسلط صحبت میکنند. آیا این تصمیم برای کودکان رهایی بخش خواهد بود؟
– وضعیت این کودکان مصداق این جمله است: از اینجا «مانده» و در آنجا «درمانده»…
– فکر میکنید اصرار بر حفظ و تداوم تک زبانی از سوی صاحبان قدرت و روشنفکران و آفرینشگران ادبی چه پیامدهایی برای زبانهای غیر غالب و گویشوران این زبانها خواهد داشت؟
– زبان تنها وسیلهی برقراری ارتباط نیست. زبان نظامی انتزاعی، ذهنی و جمعی است. نظامی از نشانهها که به واسطهی گفتار و نوشتار تحقق مادی مییابد. بر اساس دیدگاه ساختارگرای زبانشناسی، نمیتوان بین زبانها قائل به برتری شد. همهی زبانهای دنیا، فارغ از اینکه صاحب رسمالخط شناخته شده و ادبیات غنی و فرهنگ والاباشند، یا زبانی قبیلهای، که صرفاً از عهدهی رفع نیازهای روزمره برآیند، در یک نگاه کلی کارکردی برابر دارند. هر زبانی علاوه از این که دلالتهای معنایی خاص خود را در بین گویشورانش دارد، با در نظر گرفتن این که فرهنگ عنصری جداییناپذیر از زبان است، در صورت قرار گرفتن زبانی خاص در جایگاهی فراتر از زبانهای دیگر، اقتدار فرهنگیاش را نیز بر گویشوران سایر زبانها تحمیل خواهد کرد و دقیقا همین مسئله نقطه آغاز ازخودبیگانگی و عدم اعتماد به نفس کسانی است که زبان مادریشان زبانی غیر رسمی است. منِ تورک زبان وقتی شروع به نوشتن به زبان مادریام کردم، رفته رفته از سیطرهی این اقتدار فرهنگی کنار کشیدم و همراه با آفرینش ادبیام زبان مادریام را کشف کردم. اما کار آسانی نبود. چیره شدن بر این ازخودبیگانگی زبانی کار سادهای نیست و تنها با ممارست و خواندن و نوشتن فراوان توانستم تا حدودی بر آن چیره شوم.
کسانی که مجبورند به زبان غیر مادریشان بنویسند و بخوانند از همان سال اول مدرسه در سرزمین خود مهاجرت زبانی میکنند، اما امکان ندارد شهروند درجه یک زبان غیرمادری باشی: دائم در حال رفت و برگشت هستی. در خانه زبان مادری و در مدرسه زبان غیرمادری و رسمی شده در قانون؛ میتوان گفت این رفت و برگشت و دوگانگی عامل اضطراب و عدم اعتماد به نفس بسیاری از کسانی است که چنین تجربهای دارند. به نظرم هنوز هم همسنوسالان من به یاد دارند که بسیاری از همکلاسیهایشان هنگام جواب دادن درس در پای تحتهسیاه شلوارشان را خیس میکردند. بحران زبانی برای گویشوران زبان غیررسمی از همان پای تختهسیاه آغاز میشود و در تمامی برهههای زندگی به عناوینی، خودی نشان میدهد و تا آخر زندگی ادامه دارد.
– شما جزو نادر تورکهایی هستید که مشغول آفرینش ادبی به زبان مادریتان هستید. چه چیز مانع از آن شد که نتوانید دنیای زبان مادری را ترک کنید؟ خیلی از نویسندگانِ تورک فارسینویس، دنیای زبان مادری را ترک کردهاند.
– قبل از این که به طور جدی به زبان مادریام بنویسم، مطالبی به زبان فارسی مینوشتم و خیلی دغدغه چاپ و انتشارشان را نداشتم. حتی اولین مطالبی که با قلم من در مجله دیلماج چاپ شده به زبان فارسی است. اما از زمانی که به زبان مادریام برگشتم، انگیزهام برای نوشتن چندین برابر شد. بیوقفه خواندم و نوشتم تا سالهای از دست رفته را جبران کنم. گویی با هر نوشته بخشی از دیواری را که در برابرم قد علم کرده بود فرو میریختم و علاوه از به چالش کشیدن محدودیت زبانی، خود را نیز به چالش میکشیدم و روز به روز بر فردیتم به عنوان یک زن نویسنده تورک پافشاری میکردم و میکنم.
نوشتن رمان و داستان در نوع خود تجربهای ناب برای زنان مشرق زمین است اما تجربهی نوشتن رمان و داستان به زبان مادری برای من تجربهای بکر بود و هنوز هم هست؛ نوعی مالکیت معنوی است، چیزی است مختص خودم. در جایگاه یک زن- مادر مهمترین داراییهای معنویام دو فرزندم و آثارم هستند.
باید اضافه کنم شخصا هیچ ایرادی بر نویسندگان تورک فارسینویس نمیگیرم و به انتخاب فردی اشخاص احترام میگذارم. عوامل سیاسی و غیر سیاسی بسیاری مانع نوشتن به زبان مادری میشود. مهمترینش مشقات شروع کردن از صفر است. باید نوشتن و خواندن زبان مادری را بی آن که مدرسه و مکتب و فرهنگستانی در کار باشد، از صفر آغاز کنی و این کار آسانی نیست. در سفرم به ازبکستان با دکتر مجابی همسفر بودم – ایشان یکی از یاران همدورهای ساعدی هستند- از ایشان شنیدم که میگفتند ساعدی آرزو داشت به زبان تورکی بنویسد. اخیرا فریبا وفی نویسنده نامآشنا و خوب تبریزی در مصاحبهای داشتن چنین آرزویی را به صراحت بر زبان آورده است. بسیاری از نویسندگان تورک فارسینویس تلاش کردهاند با بهره گرفتن از مکان، تاریخ و عناصر بومی آذربایجان آثارشان را خلق کنند. در با ارزش بودن این آثار هیچ شکی نیست اما این آثار در دستهبندی ادبیات زبان مادریمان جای نمیگیرند.
اگر استدلالی منطقی از وضعیت جامعه ادبی داشته باشیم، باید قبول کنیم نویسندهای که به زبان غیر رسمی کشور مینویسد، هیچ شانسی برای کسب شهرت و معروفیت آثارش ندارد. از این رو به نظر من تورکهای فارسینویسی که خود و آثارشان شناختهشده هستند، به سختی میتوانند عطای شهرت را به لقایش ببخشند و ریسک کنند و به زبانی بنویسند که حتی الفبای آن در مدارس نیز تدریس نمیشود.
با کسانی که از زبان تورکی استفاده ابزاری میکنند کاری ندارم چرا که دلایل من برای نوشتن به زبان مادریام کاملا متفاوت است. اما بعضی از عزیزان نیز هستند که به طور مداوم سنگ زبان مادری را به سینه میزنند اما دریغ از خواندن یک صفحه از آثاری که به زبان مادریشان چاپ شده است. این سنگ زدن تنها ردی سرخ بر سینهشان بر جای میگذارد و چون پرچمی خونین تنها برای نشان دادن به دیگران کاربرد دارد.
همه باور داریم که زبانی زنده و پویا خواهد ماند که اندیشه تولید کند و در تمام ژانرهای هنر کاربرد داشته باشد. اما بین حرف و عمل یک دره عمیق وجود دارد. باید ضمن در نظر گرفتن وضعیت موجود در کشور به جای شعار و لفاظیهای بیفایده و دوری جستن از تلههای حاشیهساز و تاکید بر اجرای بندهای قانون اساسی کشور، در پی تولید آثاری به زبان مادریمان باشیم. اگر در پی زنده و پویا نگهداشتن زبان مادریمان هستیم باید مشقات را به جان بخریم.
و مسئلهی مهم دیگری که مانع از بازگشت تورکان فارسینویس به زبان مادریشان میشود، بهره برداری سیاسی از زبانهای غیررسمی بهخصوص زبان تورکی است. از این رو خیلی از تورکهای فارسینویس برای در امان ماندن از برچسبهایی مثل پان ترکیست ترجیح میدهند همچنان به زبان رسمی کشور بنویسند و از نظر من باز هم قابل سرزنش نیستند.
– بهره برداریهای سیاسی همواره وجود داشته و خواهد داشت. برچسبزنی بر فعالیتهای برابریخواه زبانی از جبهه مخالفان بازگشت زبانهای غیرغالب به عرصه نمادین مکتوب اتفاق میافتد. این عمل بسیاری را از توجه به زبانهای غیرغالب ناامید و دلسرد کرده و میکند. چگونه توانستهاید مقاومت کنید و با آفرینش ادبی رد پایی انکارناپذیر در حیات بخشی به ادبیات تورکی از خود بر جای بگذارید؟
– من به خوبی بر شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم آگاهم و در سالهای اخیر شاهد بودم بعضی دوستان نوشتن را به تمامی کنار گذاشتهاند، و یا بعد از کسب جوایزی از جامعه ادبی فارسی زبان تغییر رویه داده و به زبان فارسی مینویسند. اما من هنوز هم از کشف زبان مادریام هنگام نوشتن و خواندن لذت میبرم، هنوز هم نیاز دارم زبان مادریام را بهتر و بیشتر یاد بگیرم. همچنین محدودیت اشتیاق مضاعفی در من ایجاد کرده و مهمتر از همه، وقتی عطای شهرت را بر لقایش میبخشی تو میمانی و باورهایت. من باور دارم ادبیات زبان مادریام روزی بازتاب جهانی خواهد داشت. به یقین من آن روز را نخواهم دید اما باور دارم که روزی این اتفاق خواهد افتاد.
– نویسنده غیرفارس وقتی زبان مسلط را برای آفرینش ادبی انتخاب میکند چه چیزهایی را گم میکند و یا اصلا چیزی از دست میدهد یا نه؟
– با تجربهای که در نوشتن به زبان غیر مادری دارم، باید عرض کنم که هنگام نوشتن به زبان غیرمادری این مسئله ذهن نویسنده را خیلی درگیر نمیکند. نویسنده مدام دلمشغول کلنجار رفتن با واژهها و نهادینه کردن فرهنگ و زبان «دیگری» در درون خود و آثارش میباشد و از هر چیزی هزینه میکند تا جای پای خود را در فرهنگ و زبان دیگری محکم کند و در آن جا برای خود جایگاه «خودی» کسب کند. از این رو دیگر فرصت و جایی برای فکر کردن به این مسئله نمیماند. اما هنگامی که باورهایت به نقطهای میرسد و چرخشی میکنی و میخواهی مسیری را که آمدهای مرور کنی، تازه در مییابی که بیبهره از توشهای هستی که متعلق به زبان و فرهنگ توست.
– برخی انتخاب زبان غیر فارسی را برای نوشتن نوعی مداخلهگری در نظم مسلط میدانند. شما به عنوان فاعل این انتخاب چه نظری دارید؟
– طبیعت در عین نظم، محل تجمع اضداد است و اضداد علاوه از این که نظم طبیعت را به هم نمیزنند، در کنار یکدیگر همزیستی بسیار عاقلانهای دارند. شاید بهتر است بگویم نوشتن به زبان غیر رسمی عملی است که با اقتدار زبانی مغایرت دارد. امروزه زبان وسیلهی بیطرفی برای ارتباط نیست. عموما زبانهایی که پویا هستند و قدرت کاربردی بالایی دارند با مراکز قدرت ارتباطی تنگاتنگ دارند. اما ایده «یک زبان، یک ملت» و یا به قول شما ایدهی نظم مسلط برای کشورهای کثیرالاقوام و موزاییکواری همانند کشور ما، ایده مناسبی نیست. در کشور ما این ایده در زمان پهلوی اول توسط محمدعلی فروغی بنیانگذار فرهنگستان زبان فارسی مطرح شد و پهلوی اول جامه قانون به تن این ایده کرد. آبشخور این ایده تحولاتی بود که همزمان با عصر روشنگری در اروپا شکل میگرفت. ایده یک زبان- یک ملت در اروپا تبدیل شد به ابزاری برای استعمار و ستم ملی که در پی آن حوادث ناگواری چون پاکسازی نژادی در لهستان را بدنبال داشت. و در سالهای اخیر شاهد پاکساژی نژادی در کشور میانمار بودیم که باز هم از ایده یکدستسازی از نوعی دیگر سرچشمه میگیرد.
از نگاه من تنوع فرهنگی و زبانی باعث شکوفایی هنر و ادبیات یک کشور است و زبانها رفاقتی دیرینه با یکدیگر دارند و همیشه در حال داد و ستد بودهاند، این گویشوران هستند که زبانها را دستاویزی برای مناسبات قدرت کردهاند. در تمام دنیا کانون قدرت است که برای زبانی خاص ارزشی سمبولیک قائل میشود و زبانهای دیگر را در عرصههای مختلف ارزشگذاری میکند و آنها را به سطوح پایینتر از زبان قدرت منتقل میکند. نگاهی گذرا به جایگاه ادیبان و نویسندگان و ناشران زبانهای غیر رسمی و سایر هنرها در کشورمان گویای این ارزشگذاری است. با این حساب نظم مسلط را نیز کانون قدرت تعریف میکند.
– دنیای زنانه ملموسی بر نوشتههای شما حاکم است. سیمون دوبوار به زنانی که ازدواج کردهاند به ویژه آنها که مادر شدهاند، برای تغییر وضع موجود امید چندانی ندارد. اخیرا از رقیه کبیری زن_مادر دو رمان به زبان تورکی سرشار از زنانگی و مفاهیم زنانه خواندهام. درباره نقض ناامیدی دوبوار بگویید.
– هرچند دوبوار امید چندانی نداشت که زنان، – بهخصوص زنانی که مادر هستند- فردیت و استقلال خود را بازیابند، اما استدلالش این بود که زنان اگر بخواهند میتوانند. در طی سالیان اخیر شاهد بودیم که زنان اگر بخواهند، با وجود مادر بودن میتوانند خود را از کنشپذیری رها کنند و کنشگر باشند. زنانی همچون نرگس محمدی با وجود مادر بودن دارند تاوان کنشگریشان را پس میدهند. زنان برای کنشگر بودن و به چالش کشیدن ابتدا باید دانش آن را کسب کنند و همچنین استقلال اقتصادی داشته باشند. ویرجینیا وولف و سیمون دوبوار هر دو معتقد بودند که استقلال اقتصادی، در استقلال شخصیت و جایگاه اجتماعی زنان مؤثر است.
چشمانداز اجتماعی زنان در جهان و کشور ما نیز با شتاب بیشتری در حال تغییر است. امروز زنان قدرتمندی در سیستم حکومتی کشورهایشان به بالاترین پستها رسیدهاند. با پیشرفت برقآسای تکنولوژی و دسترسی سریع به تمام نقاط جهان، زنان بیش از پیش از وضعیت یکدیگر باخبر میشوند و تجربههای خود را به اشتراک میگذارند. زنان امروز میخواهند سهمی از اجتماع و جهان داشته باشند. با تمام محدودیتها و قوانین نابرابر، زنان کشور ما نیز از این امر مستثنی نیستند و دارند از اندرون تاریخیشان خارج میشوند. همانگونه که شاهدیم، رگههای کنشهای زنانه در بطن جامعه ما پررنگتر شده است. روز به روز بر تعداد زنان کنشگر در تمام حوزهها افزوده میشود. زنان دارند خود را باز تعریف میکنند. به یقین این بازتعریف نگاهی سنتی به جایگاه زن نیست و در این بازتعریف فردیت و توانایی زن به عنوان یک انسان مطرح است. و اگر دوبوار زنده بود شاید استدلالی متفاوت از استدلال 70-60 سال پیشش ارائه میکرد و تغییراتی در بخشهایی از کتاب جنس دوم میداد. نمیدانم دوبوار اگر زنده بود در باره وضعیت کنونی زنان افغانستان چگونه قضاوت میکرد اما من فکر میکنم حتی طالبان نیز با تفکرات واپسگرایانه و حاکمیت اسلحه و ایجاد ترس نتوانسته از پس کنشگری زنان امروز افغانستان برآید.
کنشگری من نیز علاوه از محدودیتهای اجتماعی، محصول محدودیتهای زبانی است. من نیز زن- مادر کنشگری هستم که در طی این سالها دارم در حوزه ادبیات زبان مادریام فعالیت میکنم، و در این راه علاوه از این که زحمات زیادی کشیدهام، متحمل هزینهی معنوی فراوانی نیز شدهام. نمیخواهم آن چه بدست آوردهام و آنچه از دست دادهام را در کفههای ترازو بسنجم. مهم نیست کدام سنگینتر است، مهم این است به کاری که انجام میدهم باور دارم. با وجود این که قوانین حاکم بر کشور و قشری از جامعه منِ نوعی را در جایگاهی پایینتر قرار میدهد، باور دارم که من با تمام وجوه منفی و مثبتم یک انسان هستم و در آثارم وجوه مختلف انسان را روایت میکنم و به تصویر میکشم.
– ممنون از اینکه با دقت و حوصله پاسخ دادید.
رقیه کبیری زاده ۱۳۴۱ شهرستان خوی، کارمند بازنشسته علوم پزشکی است. تاکنون از خانم کبیری پنج عنوان رمان، یک عنوان داستان بلند، شش عنوان داستان کوتاه، دو سفرنامه و چند اثر دیگر به زبان تورکی چاپ و منتشر شده است. سه عنوان از آثارش با برگردان الفبای لاتین در جمهوری آذربایجان، یکی از رمانهایش با الفبای استانبولی در ترکیه و دو عنوان از رمانهایش به زبان فارسی ترجمه شدهاند.
داستانهای کوتاه ” ماوایل”، “منی آگورادا یاندیرین”، “گؤیرچین قیزلار” و ترجمه فارسی رمان “قوشلار داها قورخمورلار” از این نویسنده آذربایجانی در جشنوارههای مختلف مستقل مقام کسب کردهاند. کبیری خواندن کتاب و نوشتن را از سنین مدرسه آغاز میکند ولی از سال ۱۳۸۴ خلق اثر به زبان مادریش تورکی به شکل حرفهای به مهمترین دغدغه این نویسنده تبدیل میشود. ما همچنان شاهد آفرینش این زن _ نویسنده به زبان تورکی هستیم. نویسنده از سال ۱۳۸۴ هجرتی زبانی را آغاز کرده که شاید نتوان پایانی برای آن متصور بود.