فرناز سیفی; عدالت ترمیمی در مواجهه با آزارگران
لازم نیست در مواجهه با آزارگران در باهمستانهای خود، بهویژه مردانی که آنها را میشناسیم، از نقطهی
صفر شروع کنیم. تجربهی زیستهی چندین دههی خواهران فمینیستمان در کشورهای دیگر از هند گرفته تا
آمریکا را داریم و راهنماهای فمینیستی که کنش و واکنش موثر فمینیستی ما چطور باشد/نباشد.
جریان فمینیسم در شکل کلی در اغلب موارد، مدافع «عدالت ترمیمی» در مواجهه با آزارگران است. چرا؟
چون مثل همه چیز دیگر مسائل را باید در درازمدت دید و نه همین امروز و به خاطر یک لحظهی «دلم
خنک شد». باید حواسمان باشد که قرار نیست در دام شیوههای رایج مردسالاری بیافتیم و با چماق آنها
مسائل را «حل» کنیم.
متاسفانه نگرش به عدالت در شکل فعلی رایج بیشتر از هرچیزی کیفری است و نه ترمیمی. فمینیسم
میداند که ما با گسترش هرچه بیشتر عدالت ترمیمی، در درازمدت پیشرفت خواهیم داشت و جرم را
ریشهایتر خواهیم کاست و امکان فرهنگسازی داریم. روند عدالت ترمیمی نه فقط دربارهی تجاوز، دربارهی
اکثر جرایم راه موثرتری در کاستن از جرم و تغییر ریشهای رفتارهایی است که منجر به جرم خواهد شد.
مجازات کیفری، بازتولید مداوم کهن الگوی مردانهی «چماق قوی بر فرق سر مجرم» را هم ناگزیر به دنبال
دارد و بیش از هرچیز کلیشه مطلقا غلط را که تجاوز از سوی «مردان خطرناک» رخ میدهد، بازتولید
میکند. متجاوز را هرچه بیشتر در قالب «خفاش شب» تصویر میکند که «یک استثنای خطرناک» است.
خیر، متجاوز نه شاخ دارد نه دم. برادر و همسر و دوست و همکار وهمکلاسی خود ماست. عدالت ترمیمی
اما این راه را باز میگذارد که به جامعه آموزش داده شود، کلیشهی «مرد خطرناک متجاوز» را میشکند و
واقعیت را ملموس میکند: آزارگر مردی است معمولی بدون ویژگی ترسناک، مردی که میتواند و خیلی
وقتها مودب است و تحصیلکرده، همسر و پدر خوبی است، به اصلاح جامعه در راستای بهتر شدن جامعه
برای اقشار مختلف باور دارد و …
فمینیسم به دور از هیاهوی شبکه اجتماعی این نکته مهم را هم میداند که بین مردی که سیستماتیک
سالها زنان را آزار داده با مردی که جایی در زندگی زنی را یکی دوبار آزار داده است، تفاوت وجود دارد و
نحوهی مواجهه ما با این دو مرد نباید یکسان باشد. عدالت برای این ۲نفر یکشکل نیست و نباید باشد. در
هرم آزار جنسی نیز، قله با میانه و کف، تفاوت بسیار جدی دارد و قرار نیست و نباید با مردان آزارگر در هر
کجای این هرم، یکسان رفتار کنیم.
گروه کثیری از مردان آزارگر لایق این هستند که به آنها فرصت یک عذرخواهی واقعی و بدون اما و اگر و دو
کیلو تقصیر هم در کاسه آزاردیده گذاشتن داده شود. لایق این هستند که به آنها این امکان داده شود که از
کمک دوستان، همکاران، کمک حرفهای رواندرمانگر و مشاور و …بهرهمند شوند و سعی کنند رفتار و رویهی
خود را اصلاح کنند. فمینیسمی که بخواهد همه را از همان ابتدا با چماق به گوشه رینگ پرتاب کند، هیچ
سود واقعی به جریان فرهنگسازی درست دربارهی مسئله آزار جنسی نمیکند. بسیاری از همراهان نسبی
بالقوه را هم پس میزند (و ما به همراهان هرچه بیشتر نیاز داریم. هر فمینیستی که فکر میکند نیاز به
جذب هر روزه آدمها نداریم، بیشک اشتباه میکند و دارد بیراهه میرود.)
امکان حرف زدن، آموزش، فرهنگسازی و باز کردن هرچه بیشتر ابعاد هولناک آزارجنسی برای گروه گسترده،
تنها در شرایطی فراهم میشود که بتوانیم یک فضای میانهای برای گفتگو و شنیدن باز بگذاریم و به بسیاری
از مردان آزارگر فرصت اصلاح را بدهیم. طرد یکباره دستهجمعی آدمها سودی ندارد و روزنهی امکان
اصلاح را میبندد. به احتمال زیاد از آنها آزارگر بدتری میسازد و آدمی خشن، طلبکار، محق، درگیر نفرت و
مطلقا بیمنطق.
همه افراد حق دارند دوستانی داشته باشند که آنها را ترک نکنند، حرف آنها را حتی اگر مزخرف محض
است بشنوند. مهم این است که این دوستان هم یاد بگیرند چطور دوست بهتری باشند که واقعا به آزارگر
کمک کنند تا از رنج آزارگری خود بکاهد، عذرخواهی واقعی کند، بهدنبال اصلاح خود باشد.
مهم است که همه ما در جایگاه دوست یاد بگیریم که در فضای عمومی نباید با هل من مبارز طلبی
مزخرفات در توجیه رفتار آزارگر دوستمان سرهم کنیم و برای اثبات دوستی خود، نمک بر زخم آزاردیدگان
بپاشیم. اصلا حتا قرار نیست در فضای عمومی چیزی بگویند. اما مهم است در فضای خصوصی، دوست
مسئولی باشند و روند دوستیشان در راستای این باشد که دوست آزارگرشان در راستای جبران زجری که
وارد کرده قدم بردارد، نه اینکه آزارگری دوستشان را زیر فرش قایم کنند و همنوای انکار او شوند تا اثبات
کنند «خیلی رفیقاند». از آدمها نخواهید دوستشان را فوری مثل سیب گندیده به کناری پرتاب کنند.
بخشی از هویت فمینیستی، پایبندی به این ضرورت است که تلاش کنیم مسائل را در دورههای زمانی
طولانیمدت و فراتر از نوک دماغ خویش و این لحظه ببینیم. حواسمان باشد که رفتار امروز ما توام با
مسئولیت برای نسل بعدی است، قرار نیست شیوهی چماق و طرد و انگزنی و همه را با یک چوب راندن و
هیاهو و یقهگیری در شبکهاجتماعی، میراث ماندگار ما برای نسل بعدی باشد. قرار است ما هم با کمک هم
راهکارهای واقعی، امکانهای تازهی اصلاح رویهی مخرب مردسالاری که در تمام اجزای زندگی ما نفوذ
کرده، شیوههای تازهی به دور از مردسالاری برای پیشبرد بحثهای مهم فمینیستی و ترمیم آسیبها را خلق
کنیم و برای نسل بعدی باقی بگذاریم.
نکتهی دیگر این است که مطلقا همهی ما سوگیری داریم. بخشی از انسان بودن، لاجرم سوگیری است.
هرکس فکر میکند سوگیری ندارد، در توهم است. سوگیریها آسان از بین نمیروند، مهم است حواسمان را
جمع کنیم و بپذیریم که انسانایم و جایی دچار سوگیری میشویم. سعی کنیم از این سوگیریها بکاهیم و
تلاش مداوم داشته باشیم تا یاد بگیریم چطور نسبت به آدمهایی که برامون تافته جدابافتهاند، با مسئولیت
بیشتری رفتار کنیم. به یکدیگر فضا دهیم و این مهم را باهم تمرین کنیم.
و دستآخر اینکه اکثر ما درگیریهای جدی روزمره از جنس غم نان و غم اقامت و … داریم و خیر، اغلب
امکان دیگری هم نداریم. این مناسبات تلخ تحمیلی زندگی بزرگسالی، لاجرم دهان خیلیها را در بزنگاهها
میبندد. بهنظرم با چماق در فرق سر آن دهنبسته کوبیدن در این میان هیچ سودی جز دلخنک شدن
لحظهای ما ندارد. کمکی به پیشبرد بحث واقعی هم نمیکند. آدمها در این مسیر هم مثل مسیر باقی
چیزها، همه یکجا نایستادند. آنها را در نقطهای که ایستادند ببینیم و سعی کنیم به جای پرتاب کردن آنه
به بیرون جاده، تشویقشان کنیم که جلوتر بیایند. معضل تلخ فرهنگ مدافع متجاوز و فرهنگ تجاوز، به این
زودیها از بین نخواهد رفت. با زجر و خونریزی و درد و تمرین و پوستاندازیهای بسیار است. در این
مسیر با هر روز خطکشی بیشتر، فقط بیشتر به در بسته خورده و آب در هاون میکوبیم. ما در این مسیر
سخت و طولانی و پرچالش، نیاز به جذب حداکثری داریم نه دفع حداکثری!
By فرناز سیفی • January 25, 2021