زنستیزی، ریشههای تاریخی و راهکارهای مبارزه با آن
ناصر فکوهی | استاد دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسانشناسی و فرهنگ
زنستیزی، ریشههای تاریخی و راهکارهای مبارزه با آن
زنستیزی و مردمحوری ساختارهایی هستند بسیار باستانی و ریشهدوانده در اکثریت قریب به اتفاق جوامع انسانی.
دلیل این امر را «فرانسواز هریتیه»، انسانشناس برجسته فرانسوی، استاد کلژ دو فرانس و متخصص حوزه نظام خویشاوندی، در تحولی میداند که از چند میلیون سال پیش در زندگی انسانها اتفاق افتاده است: انسان با ابداع و ساخت ابزارهای ابتدایی که موسوم به ابزارهای دوران پارینهسنگی هستند و صرفا سنگهای اندکی تراش خورده بودند که به او قابلیتهایی همچون ضربه زدن و کوبیدن، سوراخ کردن، بریدن و هدف گرفتن جانوران دیگر از دور را میدادند، به سوی آن رفت که شیوه معیشت خود را رفتهرفته تغییر دهد و از گیاهخواری به شکار برسد. این امر به نظر هریتیه، نخستین شکاف بزرگ را بین زنان و مردان ایجاد کرد زیرا زنان به دلیل بارداری و نیاز به نگهداری از نوزادان قابلیتهای جابهجایی فیزیکی کمتری داشتند و امکان رفتن به شکار را نداشتند؛ در حالی که مردان این وظیفه را به عهده گرفتند. در طول چندصد هزار سال ابزارها پیشرفتهتر، تیر و کمان، نیزه و تبر ساخته شدند و مردان در کنار شکار به جنگ با یکدیگر و رقابت بر سر منابع طبیعی و زنان نیز پرداختند و این سرآغاز خشونت و سلطه مردانه بر زنان و به وجود آمدن و سپس نهادینه شدن ساختارهای خشونت شد.
بدین ترتیب بود که سلطه مردانه با حرکت جوامع به سوی انقلاب کشاورزی که در ده هزار سال پیش روی داد و به وجود آمدن دولت – شهرها از حدود هفت هزار سال پیش، تشدید شد و ساختارهای آن در همه ابعاد زندگی انسانها از زبان، رسوم، عرف، قانون، رفتارها و ذهنیتها برقرار گردید و همین وضعیت تا دوران مدرن با انقلاب صنعتی ادامه یافت. از این زمان (یعنی از قرن نوزدهم) اما زنان وارد بازار کار شدند و ابتدا مطالبات برابرخواهانه خود را در زمینه اقتصادی، سپس در حوزه سیاسی و در نهایت در حوزه اجتماعی مطرح کردند تا امروز که هرچند برابری زنان، مردان و خشونت مردانه علیه زنان در بسیاری از جوامع کاهش یافته است اما هنوز اکثر جوامع انسانی آن را درون خود، نهادها و سازوکارهای روزمره، زبان، عادات و ذهنیتهایشان به صورت خشونتهای روزمره و سازمانیافته حمل میکنند؛ هنوز میشنویم که قربانیان پورنوگرافی و فحشا، فقر، بیکاری و دستمزدهای پایین، ازدواجهای زودهنگام و فشارهای اجتماعی، خانوادگی و غیره، تقریبا همیشه زنان و البته کودکان هستند. و جامعه ما از این لحاظ متاسفانه شبیه به سایر جوامع و گاه بسیار بدتر از سایر جوامع است، چه در تاریخ خود و چه در موقعیت معاصر خود. بنابراین برای مبارزه با میراث منفی گذشته و حرکت به سوی موقعیتی بهتر برای زنان، نقطه عزیمت ما باید پذیرش واقعیتها و کنار گذاشتن اسطورههایی باشد که در جامعه ما همچون سایر جوامع وجود دارد: اسطورهها و افسانههایی مبتنی بر وجود «گذشتههای طلایی» برای زنان و حتی دورههای «زنسالاری» که تمام مطالعات باستانشناسی و مردمشناختی آنها را نفی کردهاند. برای مبارزه با موقعیتهای دردناکی که امروز در جامعه خود با آنها در مورد زنان روبهرو هستیم، این نخستین گام است. زیرا در غیر این صورت به جای درک سازوکارهای مردسالاری، به دنبال اشباح خیالین ِبازگشت به گذشتههای طلایی، تجدید عظمت و شکوه پیشینی خواهیم بود که جز سرابی نیستند.
گفتیم که صنعتیشدن و انقلاب شهری در قرن نوزدهم به وقوع پیوست. این انقلاب از ابتدای قرن بیستم به ایران رسید و شکل بروز آن را در شهریشدن هرچه بیشتر جامعه و رشد صنایع و مشاغل شهری و تبدیل شدن خانوادههای گسترده به خانوادههای کوچک هستهای میبینیم. این سیر در مجموع وضعیت زنان را بهتر کرد، این بهبود بسیار اندک و بسیار دور از انتظارات جامعه و موقعیت آرمانی بوده و هست. بهبود واقعی و مناسب شاخصهایی دارد که باوجود آنکه انقلاب عدالتخواهانه در ایران گامی بود برای بهبود و اجتماعی شدن بیشتر زنان اما غلبه سودجوییهای سیاسی، اندیشههای ایدئولوژیک متحجر و گرایشهای نولیبرالی اقتصادی و فساد، سریع، رشد و بهبود وضعیت زنان را متوقف کرد و حتی شاخصها شروع به بازگشت به وضعیتهای بدتر کردند. حال اگر این شاخصها را مورد توجه قرار دهیم، مهمترین آنها را شاید بتوان در دو گروه طبقهبندی کرد: نخست میزان گسترش و عمق خشونت علیه زنان و دوم میزان گسترش و عمق اجتماعیشدن و بالا رفتن سرمایه اجتماعی و فرهنگی آنها. از این زاویه، همانگونه که تمام دادهها نشان میدهند و نیازی به آن نمیبینیم که در این یادداشت کوتاه آنها را تکرار کنیم، در هر دو زمینه اعداد، ارقام و گزارشها نشان از نامطلوبی وضعیت و گرایش به سوی از دست رفتن دستاوردهای اندک دموکراتیک میدهند. خشونتهای خانوادگی، اجتماعی و فشار مردانه برای تخریب زندگی زنان بسیار بالا است. نرخ اشتغال و اجتماعی شدن زنان با نرخ برابری حتی نسبی، فاصله بسیار زیادی دارد و دسترسی به بسیاری از مشاغل و موقعیتهای اجتماعی و به ویژه سیاسی یا به کلی برای زنان بسته است یا به صورت قطرهچکانی و بسیار محدود وجود دارد. از این رو هنوز در قرن بیست و یکم شاهد مطرح شدن دستهای از مطالبات زنانه در ایران هستیم که شایسته جامعهای که هدف خود را رسیدن به یکی از پیشرفتهترین کشورهای دنیا قرار داده، نیست. این مطالبات را هم مسئولان و هم مردم میشناسند و عمدتا به سبک زندگی و موقعیتهای روزمره زندگی زنان از یک سو و کاهش خشونت مردانه در مواردی چون قتلهای «ناموسی»، خشونت خانوادگی، ازدواج زودهنگام، چندهمسری، قوانین و مقررات محدود کننده حضور اجتماعی زنان در فضاها و زمانهایی خاص در پهنههای شهری و غیره از سوی دیگر مربوط میشوند.
حال ممکن است این پرسش در ذهن خواننده مطرح شود که چنین مقررات و ضوابطی آیا پایه در فرهنگ، رسوم و عرف ما ندارند؟ و از این رو نباید به هر قیمتی آنها را حفظ کنیم؟ در این شکی نیست، همانطور که در این نیز شکی نیست که بسیاری از رسوم و موقعیتهای عرفی دیگر ما امروز قابل اجرا نیستند و مقررات دولتی و قانونی آنها را کنار گذاشته یا بهشدت ممنوع کردهاند و هرگونه تلاش برای ادامه آنها را به بدترین شکل مجازات میکنند. برای نمونه خشونتهایی که تا چند سال پیش در مراسم عزاداری با شیوههایی مثل قمهزنی و غیره دیده میشد، امروز خوشبختانه ممنوع شدهاند؛ در حالی که آنها نیز جزو عرفها و رسوم رایج ما بودند. هم از این رو استدلال عرفی بودن و وجود پیشینه تاریخی برای اینکه موقعیتی حفظ شود، چندان قابل دفاع نیست بهخصوص که همچون مثال پیشگفته، تداوم یک رسم اگر به یک جامعه ضربات سختی بزند به هیچ رو قابل دفاع نیست. نمونه این امر را در رسومی چون چندهمسری، کودکهمسری، ازدواجهای درونهمسری (بین خویشان بسیار نزدیک) و غیره میتوانیم ببینیم که همگی رسومی هستند غیرقابل دفاع، زنستیز، زیانبار و به دور از شان یک جامعه سالم و امروزی که باید کنار گذاشته شوند، زیرا در غیر این صورت جامعه باید بهایی هرچه سنگینتر برای آنها پرداخت کند؛ اما چه در ممنوعیت رسوم بیفایده گذشته و چه برای تشویق و دامن زدن به حضور و مشارکت هرچه بیشتر زنان در جامعه مدرن و سازوکارهای آن که خوشبختانه پس از انقلاب در ایران تا حدی به وقوع پیوسته، نیاز به برنامهریزی و سیاستگذاریهای فرهنگی مناسب، آرام و حساب شده و به دور از شتابزدگی و بهخصوص پرهیز از ابزارهای زور، خشونت و تحمیل وجود دارد. باید دقت داشت که این گونه ابزارهای زور و تحقیر، ممکن است در کوتاهمدت در جهت مورد هدف، به نتایجی محدود برسند اما در میان و درازمدت، بدون تردید تبدیل به دلایلی برای حرکت جامعه دقیقا به سوی نقطهای معکوس با اهداف تعیین شده خواهند شد. در باب انتقاداتی که امروز از وضعیت شاید نامناسب ظاهری افراد یا هزینههای سنگین مردم برای رسیدن به این ظاهر میشود (برای مثال در وسایل آرایش و لباس و جراحیهای پلاستیک و غیره) در حالی که سهم هزینههای فرهنگی و واقعا ارزشمند در سبد خانوار هر روز کمتر و در حال رسیدن به صفر است، باید بر این نکته متمرکز شوند که بسیاری از این رفتارها حاصل فشارهایی است که برای تحمیل یک سبک زندگی خاص و نفی خشونتآمیز تمایل گروهی از افراد به چنین ظاهری بوده است که در کوتاه مدت شاید توانسته بود جامعه را در سطح «مناسب» کند اما در میان و درازمدت، وضعیتی غیرقابل تصوّر و بحرانزا به وجود آورده است. زور و خشونت هرگز نمیتواند جای برنامهریزی و اندیشه برای مدیریت درست، مناسب، کارا و عقلانی یک جامعه پیچیده را بگیرد.
نتیجه آنکه باید با پذیرش مشکلات موجود و پرهیز از نادیده گرفتن یا اهمیت اندک دادن به بحران جنسیتی و خانواده که در حال حاضر به دلیل سیاستهای پول-محورانه و ایدئولوژیک و تمایل به یکسانسازیها در سبک زندگی همه مردم که نه تنها ممکن نیست بلکه به دلیل واکنشهایی که ایجاد میکند خود موتوری برای تنشهای بیشتر و خشونت است، این مشکلات را درک و راه حل مناسب را برایشان یافت. جامعه ما اگر فکری برای بحران کنونی در چشمانداز یک نسل یعنی حداکثر در بیست سال آینده نکند، قابلیت اساسی کنونی خود یعنی جوان بودن را نیز از دست میدهد زیرا بازتولید جمعیت انجام نمیگیرد و مهاجرت توانهای مهمی را از آن سلب میکند. این راه حلها شامل مواردی غریب نیستند بلکه همان کارهایی هستند که در سراسر جهان اتفاق افتاده و در درجه اول به بهبود وضعیت معیشتی و بالا بردن سطح زندگی عموم مردم، کاهش فاصله طبقاتی بین اقشار مختلف، به حداکثر رساندن آزادیهای اجتماعی و سیاسی و نیز کنار گذاشتن روشهای اقتدارمنشانه جوامع بستگی دارد. فراموش نکنیم بنابر تجربه جهانی این گونه روشهای خشونت و تهدید داخلی، بزرگترین تهدیدها برای امنیت ملی، استقلال سیاسی و همچنین بزرگترین خطرات برای استحکام، اخلاق و انسجام ِنظامهای ارزشی و مدنی هر جامعهای به شمار میآیند.